قرآن در کامپیوتر

دانلود نرم افزار های قرآنی یه صورت رایگان

قرآن در کامپیوتر

دانلود نرم افزار های قرآنی یه صورت رایگان

تحلیل‌های ناسازگار از وحی

تحلیل‌های ناسازگار از وحی

روش صحیح در تحلیل وحی زبان خود وحی است که به برخی آیه‌های ‌آن اشاره شد در این راستا مبانی و تحلیل‌های غلط اظهار شده است که به لحاظ اهمیت موضوع برخی آنها را یاد‌‌آوری می‌کنیم.
برخی وحی را نتیجه سیر و سلوک و مکاشفات درونی پیامبر می‌پندارند که پیامبر در اثر صفای باطنی و اعتدال مزاج قلب و روح او به مرحله شهود و مکاشفه رسیده یعنی خدای سبحان از بیرون با پیامبر سخن نمی‌کند بلکه چون قلب پیامبر زلال و منوّر می‌شود از درون مظهر چشم و گوش الهی شده و وحی او همان الهام‌ها و مکاشفات درونی وی می‌باشد. این دیدگاه‌ را به برخی عرفا و صوفی‌های مسلمان نسبت می‌دهند و البته در عبارات برخی افراد منحرف و در واقع ملحد و توجیح‌گرِ وحی نیز چنین سخنانی دیده می‌شود که وحی را خود گوش پیامبر دانسته که از درون برخواسته بر او نازل می‌شود. شرح کوتاه در این باره در بخش سبک‌شناسی و روشها همین نوشتار آمده است.
برخی دیگر وحی را نتیجه رشد عقلِ استدلالی و برهان پیامبر پنداشته‌اند که در اثر ارتباط با عقل فعال می‌تواند چنین معارفی را دست پیدا کند، یعنی پیامبر چون فردی سرشار از عقل و ذکاوت است، در اثر رشد عقلانی و ارتباط با عقل فعال معارف را از جانب خدای سبحان دریافت می‌نماید،‌ از این نوع تحلیل تعبیر بر تدبیر عقلانی می‌نمایند.
تحلیل سومی نیز وجود دارد که وحی همان بازتاب نبوغ اجتماعی پیامبر است. در حقیقت پیامبر نیز همانند سایر انسان‌ها است لیکن به لحاظ مرتبه بالای از درک و فهم بهتر، می‌تواند به آموزه‌هایی که حاصل تجربه طولانی زندگی اجتماعی جامعه می‌باشد که پیامبر به لحاظ ویژگی‌های فردی خود بهتر از دیگران به این رتبه نایل شده و بهتر به درک این تجربیات موفق می‌شود. در واقع می‌شود. در واقع وحی همان جلوه و بازتاب آموزه‌های بشری است که در اثر نبوغ پیامبر در عرصه روان‌شناسی و جامعه شناختی و … در او جلوه‌گر شده است. در هر صورت این نوع تحلیلها هم در مورد وحی بر چشم می‌خورد و هم درباره برخی از دست‌آوردهای آن که برخی گرچه اصل وحی را این چنین تفسیر نمی‌کنند لیکن در بسیاری از ابعاد نفوذ وحی مانند مسائل سیاسی و حکومت‌داری چنین می‌پندارند که وحی در مسائل سیاسی جامعه دخالت ندارد حقوق اساسی و نهادهای سیاسی جامعه را تدبیر عقلانی و تجربیات اجتماعی بشر است و اگر پیامبری در این راستا سخنی دارد به لحاظ تدبیر اجتماعی بشر است و اگر پیامبری در این راستا سخنی دارد به لحاظ تدبیر اجتماعی وی است نه تعلیم الهی و وحی. در هر صورت بی‌پایگی هر سه دیدگاه از مطالب قبلی روشن شد زیرا که هر سه دیدگاه از مطالب قبلی روشن شد زیرا که هر سه دیدگاه با تفاوت‌هایی که دارند در این جهت همگون هستند که وحی را برخواسته از درون پیامبر می‌پندارند حال یا رشد عقلانی یا تجلی عرفانی و یا تجربه انسانی، هر کدام باشد وحی را تابشی از افکار و مکاشفات و اندوخته‌های بشری می‌پندارند. و زبان وحی که وحی را الهام از بیرون پیامبر می‌داند و می‌گوید پیامبر هیچ نقشی در معارف وحی ندارد و معارف وحی برخواسته از اندیشه و عرفان پیامبر نمی‌تواند باشد، بلکه یک آگاهی فرادانش بشری است؛ تمام این مسلک‌ها را مردود می‌نماید. زیرا وحی یک تعلیم قدسی و غیبی است که اصولاً در اختیار و در دسترس بشر نمی‌باشد و اگر بشر در رشد عقلانی و کشف عرفانی و اندوخته انسانی خویش میلیون سال هم رشد و تعالی پیدا کند، به آموزه‌های الهی همانند وحی دسترسی پیدا خواهد کرد، که خود تصریح نمود که اگر وحی نباشد تو که پیامبر هستی در بالاترین مرحله تکامل عقلی و عرفانی هستی، هیچ‌گاه به این معارف نمی‌رسیدی:
)وَعلمک ما لَم تَکُن تَعلَم( (نساء، 113) البته رشد عقلانی و نیز بعد عرفانی پیامبر زمینه‌ساز وحی است. یعنی پیامبر چون از ذکاوت و تقوا در مرحله عصمت برخوردار است، چون مراقب نفس خویش است و چون از لحاظ استعداد و تفکر بالاتر از مرحله انسان‌ها قرار دارد، این زمینه فراهم شده که معارف قدسی را بتواند از عالم ملکوت دریافت کند نه این که اینها باعث می‌شود که از درون خود بجوشد. بین این دو سخن، فاصله بسیار است و احتمالاً برخی از فلاسفه مسلمان و نیز عرفای پاک و منزه مسلمان نیز منظورشان همین نکته باشد، که اینها نمی‌خواهند بگویند وحی از درون قلب پیامبر می‌جوشد یا نتیجه رشد تفکر اوست بلکه رشد فکری و صفای باطنی پیامبر را زمینه‌ساز تجلی وحی می‌دانند همان که همه متکلمان مسلمان می‌گویند که از شرایط نبوت عصمت و طهارت و تقوای پیامبر است. در هر صورت سخن از هر کسی باشد، این سه مبنا و نیز مبانی مشابه آن چه در اصل وحی و چه در ابعاد نفوذ وحی بی‌پایه خواهند بود و هماهنگ با آیه‌های قرآن وانبوه روایات و آثار عترت (ع) نمی‌باشد و با تمام این معارف و متون دینی ناسازگار است البته هرکدام از این تحلیل‌ها نارسایی‌های دیگری نیز دارند، مانند این که در تدبیر عقلانی همانند سایر معلومات حصولی خطا و تردید راه دارد یا مکاشفات عرفانی قابل انتقال به دیگری نسبت دریافت‌های شخصی است و امثال این اشکالات؛ به لحاظ این که بی‌پایگی این تحلیل‌ها آشکار شد، دیگر نیازی به گسترش سخن در این زمینه‌ها دیده نمی‌شود.

پاسخ شبهات

پاسخ شبهات

با این دلایل شبهات برخی که متأسفانه تحریف قرآن را پذیرفته، حتی بگمان سست خویش بر استدلال هم می‌نمایند روشن می‌شود. زیرا نوع افرادی که این نکته انحرافی را پذیرفته‌اند، از اخباریون هستند که برخی دیگر را نیز به اشتباه انداخته‌اند. این گروه در اثر اعتماد به برخی روایات بی‌اساس مطلبی بی‌پایه‌ای را باور نموده‌اند و مطالبی را هم به عنوان دلیل مطرح کرده‌اند. از جمله این که چون جمع‌آوری قرآن به دست معصوم انجام نگرفته است و بعد از رسول‌الله‌ (ص) بوده است خطا و تحریف در آن حتمی است. دیگر این که، روایات بسیاری دلالت دارند که اولین کسی که قرآن را جمع‌آوری کرد علی (ع) بود و چون قرآن علی (ع) قرآن حقیقی بود و قرآن متداول بین عموم مردم تفاوتها داشت، آن را نپذیرفتند؛ معلوم می‌شود قرآن متداول با قرآن اصلی تفاوت دارد.
دلیل عمده که برخی اخباریون به آن اعتماد نموده‌اند روایات زیادی است که تعبیرات گوناگون دارند. مانند این که می‌گویند فلان آیه «نَزَلَت فی علیٍ (ع)» یا دلالت دارند چند آیه یا ثلث قرآن از فلان قسمت قرآن حذف شده است! بهترین معتمد این خوش‌باوران این مطلب است.
از مطالب گذشته پاسخ این پندارها آشکار شد، زیرا در جمع و تدوین قرآن به اثبات رسید که قرآن با إشراف رسول‌الله (ص) در عهد خود خود حضرت جمع‌آوری شد و قرآن علی (ع) تفاوت اساسی با قرآنهای دیگر نداشت. تنها در ترتیب سوره‌ها و برخی توضیحات حاشیه‌ای با قرآن متداول فرق می‌کرد. و روایاتی که عمده معتمد اینان است یا روایات تفسیری و تطبیق است، یا بیان شأن نزول است که دلالت بر تحریف ندارند. اما روایاتی که می‌گویند برخی قسمت‌های قرآن حذف شده باطل محض هستند. زیرا اولاً سند ندارند، ثانیاً با قرآن تعارض دارند، و بر اساس روایات صحیح، عرضه نمودن روایات بر قرآن زخرف و باطل هستند، اگرچه صدها روایات هم باشند. از تراکم اینگونه روایات تواتر و صدوق بدست نمی‌آید. زیرا احتمال صدق در هیچ کدام وجود ندارد. تواتر از روایات کثیری بدست می‌آید که در تک‌تک آنها احتمال صدق باشد و احتمال تبانی همه آنها بر کذب محال باشد، که از تراکم آنها صدق و یقین بدست آید. و الا اگر در هیچ کدام احتمال صدق نباشد تواتر پدید نمی‌آید زیرا که: «از تراکم کذب صدق پدید نمی‌آید» لذا نباید کسی تو هم تواتر که در مورد روایات تحریف نماید.
این مقدار بحث که اشاره به دلیل‌های صیانت قرآن از تحریف و نیز پاسخ شبهات عمده بود در این راستا کافی به نظر می‌رسد. گرچه طرح بحث ضرورت چندانی هم نداشت.

 

بررسی

بررسی

این که می‌فرماید مفاد برخی روایات مخالف اجماع مسلمانان است که قرآن با تواتر ثابت می‌شود نه با خبر واحد، یا شهادت دو عادل، سخنی است حق و متقن؛ اینگونه روایات قابل اعتماد نیستند. اما این که تعارض درونی بین روایات می‌بیند و روایات را ناسازگار با روایات جمع قرآن در زمان رسول‌الله (ص) می‌داند و یا ناسازگار با ظاهر آیه‌های تحدی قلمداد می‌کند؛ سخنی قابل خدشه می‌باشد؛ زیرا روایات به جمع‌های گوناگون نظر دارند، اگر هر کدام به مورد خودش معنا شود، تعارض وجود نخواهد داشت و با آیه‌های تحدی هم ناسازگار نیستند، زیرا آیه‌های تحدی مفادش این است که قرآن به صورت سوره‌ها شکل گرفته بودند نه این که سوره‌ها هم نظم خاصی داشته‌اند. روایات یاد شده با این نکته ناسازگار نیستند و عجب از برخی بزرگان است با این که آشنا با علوم قرآن هستند و در حل تعارض روایات اهل فن بلکه خریط فن می‌باشند؛ دراین جا با طرح اینگونه تعارض‌ها روایات را طرد نموده‌اند. در هر صورت هماهنگی بین روایات در بخش بعدی طرح شده است البته بر دلیل دوم این دیدگاه اشکال دیگری نیز متوجه است که در بخش بعدی خواهد آمد،‌ عمده  این است که این ادله ترتیب و نظم سوره‌ها را در عهد رسول‌الله (ص) دلالت ندارند.

بررسی یک نکته

بررسی یک نکته

برخی در مورد شواهد روایی دو سوره نصر و توبه و … می‌فرمایند: چون سوره نصر در سال هشتم که سال فتح مکه بود نازل شده است و سوره توبه یک سال بعد از آن در سال نهم نازل شده است. راه جمع روایاتی که برخی سوره نصر را و برخی سوره توبه را آخرین معرفی می‌کنند؛ این است که گفته شود آخرین سوره‌ای که کامل نازل شده سوره نصر در سال هشتم بوده و آخرین سوره‌ها که به لحاظ اوایل آنها در سال هشتم نازل شده مانند سوره توبه می‌باشد. (التمهید، ج 1، ص 128) این سخن مخدوش به نظر می‌رسد؛ زیرا سوره نصر پی‌آمد فتح را می‌رساند که بعد از فتح مکه چه حوادثی رخ خواهد داد و طبعاً بعد از فتح مکه نازل شده است لیکن لزومی ندارد که حتماً سال هشتم نازل شده باشد. زیرا بعد از فتح مکه زمینه برای گسترش اسلام فراهم شد و مردم فوج‌ فوج از عربستان و خارج آن به حضرت وارد می‌شدند و ایمان می‌آوردند. و چه بسا سوره نصر سال دهم بعد از سوره توبه نازل شده باشد. که می‌فرماید: )وَرَأیتَ النّاسَ یدْ‌خُلونَ‌ فی دینِ اللهِ اَفْواجاً( و سیوطی هم نقل می‌کند که سوره نصر در حجه‌الوداع در سال دهم نازل شده است، «هذِ‌هِ السورَهٌ نَزَلَتْ علی النبیِ (ص) اَوْسط ایامٍ التَّشْریقِ‌ بِمنی وَ هْوَ‌ فی حْجهِ‌ الوِداعِ اِذا جاءَ‌ نَصْرُ‌ اللهِ‌ وَ الْفَتْ‍حِ حتّی خَتَمها فَعرفَ رَسولُ اللهِ (ص) اَنَّهُ‌ الْوِداعِ». (در المنثور، ج 6، ص 409. این سوره در ایام تشریق در منا در حالیکه حضرت حجه‌الوداع بودند نازل شد: اذا جاء نصر الله … وقتی سوره را تا آخر قرائت کرد حضرت متوجه شدند که آن حج آخرین حج است) و برخی شواهد در آثار شیعه هم دلالت دارد که سوره نصر آخرین سوره‌ای است که نازل شده است. (نور‌الثقلین، ج 5، ص 690) افزون بر این، اوایل سوره توبه در سال نهم نزل شده است نه در سال هشتم. در هر صورت نتیجه این شواهد و برداشت صحیح از آنها این است که آخرین سوره که به صورت کامل نازل شده است سوره نصر در سال دهم و در منا و آخرین سوره که به صورت تدریجی نازل شده است، سوره مائده می‌باشد.

اولین آیه‌ها

اولین آیه‌ها

در این که کدام آیه‌ها ابتدا بر رسول‌الله‌ (ص) نازل شده‌اند، دیدگاه‌های گوناگون از سوی پژوهش‌گرایان شیعه و سنی وجود دارد.
الف: دیدگاه نخست این است که آغاز رسالت رسول‌الله (ص) با نزول پنج آیه اول سوره علق می‌باشد. هنگامی که حضرت در غار حرا در جبل‌النور در حال مناجات بودند فرشته وحی بر او متمثل شده خطاب به حضرت نموده که بخوان:
)بسم‌الله الرحمن الرحیم* إقرأ بِاسمِ رَبک الَّذی خَلَق * خَلَق الإنسانَ من علَقٍ * إقرأ وَ‌ رَبکَ‌ الاَکرم * الَّذی علَّمَ‌ بِالقَلَم*  علَّم الإنسانَ‌ ما لَم یعلَم*(
برای اثبات اینگونه ادعاها برهان عقلی وجود ندارد، تنها به نقل روایات و تاریخ می‌توان اطمینان نمود. چندین شاهد روایی این دیدگاه را تأیید می‌کند افزون بر این که دیدگاه مشهور نیز می‌باشد. و به لحاظ این که شواهد نقلی دیگر را می‌توان به گونه‌ای با این دیدگاه سازگار نمود، این دیدگاه بهترین می‌باشد.
«عنِ الرِضا (ع): سمعتُ أبی یحدِثُ عن أبیه (ع) اَوَّلُ سورَهٍ نَزَلَت )بِسم الله الرحمنِ الرحیمِ إقرأ بِاسمِ رَبِک الَّذی خَلَق( وَ‌ آخَر‘ سورهٍ نَزَلَت )إذا جاءَ‌نَصراللهِ( (نورالثقلین، ج 5، ص 609)؛ «امام رضا (ع) از پدرم شنید که می‌فرمود: اولین سوره‌ای که نازل شد، )بسم الله الرحمن الرحیم إقرأ بِاسمِ رَبکَ‌ الَّذی خَلَق( و آخرین سوره، )إذا جاءَ‌ نَصراللهِ( می‌باشد.
«عن أبی عبدالله (ع) اَوَّلَ ما نَزَلَ علی رَسولِ الله (ص))بسمِ الله الرحمنِ الرحیمِ * إقرأ بِاسمِ رَبِک الَّذی خَلَق( وَ‌ آخرهُ‌ )إذا جاءَ نَصرالله( (همان)، این روایت از امام صادق (ع) نقل شده است و مضمون آن همان روایت قبلی است.
«عن أبی جعفَر (ع) اِنَّه کانت اَوَّلُ سورَهٍ نَزَلَت )إقرأ بِاسمِ رَبِکَ‌الَّذی خَلَق( (همان)؛ «امام باقر (ع) می‌فرماید: اولین سوره‌ای که نازل شده ) إقرأ باسم ربک الذی خلق ( است».
«عنِ الباقر (ع) نَزَلَ جِبرئیلُ علی محمد (ص) فَقال یا محمد، إقرأ قال وَ ما أقرأ، قال  )إقرأ باسمِ‌ رَبِک الَّذی خَلَق * خَلَق الإنسانَ‌ من علَق * إقرأ وَ‌ رَبکَ‌ الأکرمُ * الذی علَّم بالقَلَمِ * علَمَ‌الإنسانَ‌ ما لَم یعلَم( (همان)؛ «امام باقر (ع) نقل می‌کنند؛ جبرئیل (ع) بر محمد (ص) نازل شد و گفت بخوان. گفت چه بخوانم، گفت بخوان ) إقرأ بِاسمِ رَبکَ‌ … (
روایت دیگر از طریق اهل سنت از عایشه نقل شده: قالَت اَوّلَ‌ ما یری بِهِ‌ الرسولُ الرؤیا الصالحه فَجائه‘ الملک‘ فَقال )إقرأ باسمِ رَبک الَّذی خَلَق… علَّم الإنسانَ‌ ما لَم یعلَم( (صحیح بخاری، ج 6، ص 216)؛ «اولین مرتبه که رسول‌الله (ص) فرشته را خواب دید به او گفت بخوان؛ )إقرأ باسم ربک الذی خلق… ( تا آیه پنجم. روایات دیگری به همین مضمون از طریق اهل سنت از صحیح بخاری و نیز مستدرک حاکم نقل شده است. (البرهان، فی علوم القران، ج 1، ص 263)
سیوطی هم می‌گوید در این که اولین آیه‌ها نازل شده کدامند؛ اختلاف است لیکن دیدگاه صحیح این است که «إقرأ باسم ربک الذی خَلَق» اولین آیه‌ها هستند. (اتقان، ج 1، نوع 7) گرچه تعبیر برخی روایات سوره علق است لیکن با توجه به شواهد دیگر روایایی و تاریخی منظور همان پنج آیه اول سوره می‌باشد.
ب: دیدگاه دوم این که سوره مدّثر اولین قسمت قرآن است که نازل شده است. از جابربن عبدالله انصاری نقل شده که از وی پرسیدند: «اَیُّ القُرآنُ اُنزِلَ؟ قال: ) اَلمدّثر‘( (اتقان، ج 1، ص 32)؛ «کدام قسمت قرآن نازل شده است؟ گفت: )مدثر(.
که ممکن است اشتباه از جابر باشد و یا بهتر است گفته شود منظور وی بعد از وقفه‌ای که در نزول وحی پدید آمده می‌باشد؛ چون مدتی وحی متوقف شد آنگاه در شروع مجدد اولین سوره مدثر نازل شده باشد.
ج: دیدگاه سوم که برخی تمایل دارند آن را بپذیرند این است که اولین سوره حمد بوده است که فاتحة‌الکتاب نامیده شده است. بر اساس روایت شرحبیل حضرت اول ندای وحی را شنید که می‌گفت: «یا محمد، قُل )بسم‌الله الرحمن‌الرحیم * الحمد لله رَبِّ العالَمینَ‌ حتّی بلَغَ وَ لا الضّالین( (اتقان، همان) اولین ندای وحی به حضرت گفت: سوره حمد را تا ولا الضّالین بخوان.
نکته‌ای این دیدگاه را ممکن است تأیید کند و آن این است که رسول‌الله (ص) و همراهان از آغاز بعثت نماز می‌خواندند و در اسلام نماز بدون فاتحه‌الکتاب، یعنی سوره حمد تشریع نشده است؛ بنابراین اولین سوره همین سوره می‌باشد و روایات «لا صَلات إلا اَن یقرءُ‌ها» (وسائل، ج 4، ص 732)؛ «نماز نیست مگر این که سوره حمد قرائت شود». هم تأیید می‌کند. افزون بر این در روایات سوره حمد فاتحه‌الکتاب نامیده شده است، یعنی اولین سوره کتاب مانند: «من قَرأ فاتِحه‌الکَتابِ‌ أعطاهُ الله بِعددِ‌ کُلِّ آیهٍ من السّماءِ ثَوابَ تَلاوَتها» (نورالثقلین، ج 1، ص 4)؛ «کسی که فاتحه‌الکتاب را قرائت کند خدای سبحان ثواب تلاوت هر آیه‌ای که از آسمان نازل شده است را به او خواهد داد».
و معلوم است در ابتدای بعثت که قرآن تدوین نشده بود تا سوره حمد در اول آن قرار گیرد و فاتحه‌الکتاب نامیده شود. این که سوره فاتحه‌الکتاب نامیده می‌شود به این جهت است که اولین سوره‌ای است که نازل شده است، یعنی آغاز کتاب است در نزول نه در نوشتار.
از این مطالب می‌توان پاسخ داد زیرا این که روایت می‌فرماید اولین سوره فاتحه‌الکتاب است. بدین اعتبار است که اولین سوره‌ای که کامل نازل شده فاتحه‌الکتاب است نه این که اولین آیه‌ها منظور باشد که از این جهت با دیدگاه اول ناسازگار نیست و فاتحه‌الکتاب نامیده شدن این سوره به لحاظ همین جهت است که اولین سوره کامل که شروع کتاب با آن است این سوره است.
و این که گفته شد از آغاز نماز خوانده می‌شده است، و در اسلام نماز بدون فاتحه‌الکتاب سراغ نداریم، اولاً اگر از اوائل بعثت ولو بعد از نزول چند سوره هم نماز تشریع شده باشد صحیح است گفته شود نماز از آغاز بعثت است و فاتحه‌الکتاب پنجمین سوره است که نازل شده است. افزون بر این از کجا از اول بعثت نماز اسلام به همین صورت بوده است، چه بسا با اذکار دیگر باشد و رسول‌الله (ص) قبل از بعثت هم نماز می‌خوانده همان نمازی که در دین ابراهیم مشروع بوده است، چه بسا ابتدای بعثت همن نماز را می‌خوانده و روایت «لا صَلوه إلاّ بقرائَتها» هم زمان صدورش بعد از نزول سوره حمد بوده است. دلیل نمی‌شود که سوره حمد اول نازل شده باشد اگر سوره حمد پنجم هم باشد روایت می‌تواند بگوید «لاصلوه الاّ بقرائتها» در هر صورت با توجه به این که می‌توان شواهد روایاتی را با دیدگاه اول سازگار نمود، بهترین دیدگاه همان است که پنج آیه اول سوره علق ابتدا نازل شده‌اند.

انگیزه مرحله سوم

انگیزه مرحله سوم

در زمان عثمان حدود پانزده سال از رحلت رسول‌الله (ص) گذشته بود. و فتوحاتی هم بر فتوحات رسول‌الله (ص) افزوده شده بود. و کشورهای بزرگی چون ایران و روم تحت تأثیر قرار گرفته و بسیاری از آنها با ملیت‌های گوناگون و زبانهای متفاوت مسلمان شده بودند. گسترش اسلام از یک سو و وجود زبانها و لهجه‌های گوناگون از سوی دیگر، موجب تشدید اختلاف قرائت از قرآن شده بود. که از زمان خود رسول‌الله (ص) این پدیده عارضی در کنار قرائت اصلی قرآن گرفته بود. در هر صورت در زمان عثمان این موضوع (اختلاف قرائت) گسترش پیدا کرد به گونه‌ای که بعد از فتح ارمنستان و آذربایجان حذیفه یمان با مشاهده قرائت‌ها و لهجه‌های گوناگون از قرآن، هراسان به خدمت خلیفه می‌آید و داد واقرآنا سر می‌دهد و با احساسات تمام، دم از خطر تحریف قرآن می‌زند که اگر به فکر قرآن نباشید، امت اسلامی به سرنوشت یهود و نصاری دچار خواهد آمد. آنگاه عثمان با مشاوره با سران امت اسلامی هیئتی را به سرپرستی زید بن ثابت و متشکل از دوازده نفر تعیین می‌کند که اعضای اصلی آن: سعید بن العاص، زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن حارث، می‌باشد. این افراد با همکاری اُبیَ‌ بن کعب مالک بن اَبی عامر، کثیر بن افلح، انس بن مالک، عبدالله بن عباس، مصعب بن سعد، عبدالله بن فطیمه شروع به کار می‌کنند می‌باشد. این هیئت مأموریت دارد تا قرآنها را جمع‌آوری کند. از بین آنها یک قرآن به عنوان الگو و امام بنگارند و آنگاه از سوی الگو چندین نسخه استنساخ نموده به شهرهای بزرگ آن زمان بفرستند و قرآنهای دیگر را محو نمایند. (صحیح بخاری، ج 6، ص 226)
انگیزه اصلی از این اقدام از بین بردن قرائت‌های گوناگون از قرآن و ایجاد یک قرائت در بین همه مسلمانان است. تا قرآن از خطرها مصون بماند. خصوصیات این جمع‌آوری این بود که افزون بر ایجاد وحدت قرائت که هدف اصلی بود، سوره‌ها نیز نظم خاصی گرفتند زیرا در جمع‌آوری ابوبکر ترتیب سوره‌ها در نظر نبود، فقط جمع کردن مصاحف در یکجا مدنظر بود. اما در تدوین مرحله سوم سوره‌ها هم نظم خاصی پیدا کردند، همین نظم که اکنون در سوره‌ها وجود دارد یعنی سوره حمد اول و سوره ناس آخرین سوره قرآن به حساب آمد. و به همین جهت برخی از قرآن، با عنوان قرآن عثمانی یاد می‌کنند؛ زیرا نظم آن قرآن تا کنون مطرح است. (التمهید، ج 1، ص 339) بنابراین اگر روایاتی و یا شواهد تاریخی سخن از جمع‌آوری عثمان دارند، منظور این جمع‌آوری است، با شواهد دیگر ناسازگار نخواهد بود. در مورد قرآن عثمان بحث‌هایی مطرح است مانند این که چرا زید بن ثابت را به عنوان مسؤول انتخاب کرد، تعداد نسخه‌های آن قرآنها چند عدد بوده، قرآن را به چه رسم‌الخطی می‌نگاشتند، نظر علی (ع) چه بود، که برخی این محورها را مطرح می‌کنیم.

انگیزه مرحله دوم

انگیزه مرحله دوم

در اواخر سال یازدهم هجری بعد از رحلت رسول‌الله (ص) مسیلمه کذاب که در یمامه ادعای نبوت می‌کرد و اکاذیبی هم به عنوان وحی یافته بود، فتنه‌انگیزی نمود و موجب درگیری هواداران خود با مسلمانان شد. در این جنگ که در زمان ابوبکر اتفاق افتاد تعداد زیادی از دو طرف کشته شدند، از جمله خود مسیلمه به دست وحشی قاتل حمزه سید الشهدا (رضوان‌الله‌علیه)، کشته شد. (تاریخ فتوح ابن اعثم، ج 1، ص 39) و تعداد زیادی از قاریان قرآن نیز که برخی تا هفتاد نفر یاد کرده‌اند کشته شدند. (تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 16)
بعد از این جنگ که تعداد زیادی از قاریان را از مسلمانان گرفت، این خطر مطرح شد که اگر چنین جنگی تکرار شود و تعداد دیگری از قاریان را از جامعه نو پای مسلمانان بگیرد؛ آنگاه خطر تحریف، قرآن را تهدید خواهد نمود. به همین جهت عده‌ای از جمله عمر با اصرار از خلیفه خواستند تا فکری درباره جمع‌آوری قرآن کند. خلیفه هم زیدبن ثابت را که یکی از نویسندگان وحی بود خواست و مأمور این کار کرد و زید هم این عمل را انجام داد، و سوره‌های قرآن را که پراکنده بودند جمع‌آوری نمود و در داخل جلد قرار داد.
شواهد دیگری نیز این عمل ابوبکر را تأیید می‌کند از جمله اینگونه تعبیرات از طریق اهل سنت نقل شده است: «سمعتُ‌ علیاً (ع) یقُولُ اَعظم النّاسِ فی المصاحفِ‌ أجراً اَبوبکْر هْوَ‌ اَوَّلُ‌ من جمعَ‌ کتابَ الله بینَ‌ اللُّوحین». (منتخب کنزالعال. مسند احمد، ج 2، ص 43)؛ «از علی (ع) شنیدم می‌فرمود ابوبکر بیشترین پاداش در مورد قرآن را دارد زیرا وی اولین کسی بود که قرآن را جمع‌آوری نمود».
این قرآن در نزد ابوبکر بود تا هنگام وفات ایشان، آنگاه در نزد عمر قرار گرفت و پس از عمر هم در نزد حفصه دخترش بود که عثمان از ایشان برای استنساخ نسخه اصلی مطالبه نمود. (صحیح بخاری ج 6، ص 226) بنابراین، شواهد روایی یا تاریخی که می‌گوید ابوبکر قرآن را جمع‌آوری نمود مانند: «جمع الْقُرآنَ‌ اَبوبکر فی قَراطیس» (البیان، ص 260) و مانند آنچه اکنون اشاره شد موردش همین کار قرآنی ابوبکر می‌باشد. و هیچگونه تعارضی هم با روایات جمع‌آوری قرآن در عهد رسول‌الله (ص) یا در زمان عثمان ندارد.

انگیزه مرحله اول

انگیزه مرحله اول

چینش و نظم آیه‌ها از یک سو فضا و سیاق سخن را شکل می‌دهد، که در برداشت‌های متفاوت از سیاق سخن تأثیر می‌گذارد. از سوی دیگر تعیین جایگاه جمله‌ها و نظم آنها مشخص می‌کند که هر سوره‌ای چه مقدار از آیه و جمله را در بردارد. که اگر این مقدار از جمله‌ها نظم و ترتیب حاصل نشود، احتمال جابجایی و حذف آنها وجود دارد. برای تحقق این دو محور، آیه‌ها باید در عهد رسول‌الله (ص) و با اشراف حضرت انجام شکل گیرد. اما نظم سوره‌ها هیچ کدام از این دو ویژگی را ندارد و اگر در آن زمان هم انجام نمی‌گرفت، مشکلی پدید نمی‌آمد.
اما نظم آیات به لحاظ نقش در محتوای سخن و نیز سرفصل‌ها و پاراگراف‌ها در تحقق هدفِ: )اِنّا نَحنُ‌ نَزَّلْنا الذِّکْرَ‌ وَ اِنّا لَهُ‌ لَحافظوُ‌ن( (حجر، 9) نقش دارد. ما قرآن را نازل کردیم و ما آن را از هر خطر ایمن می‌داریم. این مرحله از جمع‌آوری از اهمیت ویژه برخوردار است که باید در عهد رسول‌‌الله (ص) دارند مانند: «یا علی اَلْقُرْ‌آنُ‌خَلْفَ‌ فَراشی فی الصُحْفِ‌ وَ الْحریرَ‌ وَ‌ القَراطیس فَخُذُوهُ وَ اجمعْوا وَ لا تُضَیِعوُ‌هُ‌». (بحار، ج 92، ص 92 و ج 89، ص 48. اتقان، ج 1، ص 189) توضیح کوتاهی در این باره گذشت. این که قرآن در صحف و پارچه‌های ابریشمی‌ و کاغذها بوده معلوم می‌شود نگاشته شده بوده است، گرچه سوره‌ها جدا و پراکنده بوده‌اند و مانند: «عن زَیدِ‌ بن ثابت قُبِضَ رَسولُ اللهُ (ص) وَ لَمْ‌ یکُنِ‌الْقُرْ‌آنُ جْمعَ‌ فی شَیْ‌ءٍ» (اتقان، ج 1، نوع 18، ص 181)؛ «رسول‌الله (ص) در حالی رحلت نمودند که قرآن در چیزی جمع نشده بود» نه این که جمع‌آوری نشده بود مفاد این تعبیر این است که سوره‌های قرآن جدا جدا جمع‌آوری شده بودند در درون چیزی قرار نگرفته‌اند. و نیز: «عن زَیدِ‌ بنِ‌ ثابِتْ‌ کُنّا عنْدَ‌ رَسوُ‌لِ الله (ص) نُؤُ‌لفَ‌ الْقُرْ‌آنَ منَ‌ الرّ‌قاعِ» (البرهان، ج 1، ص 292. از مستدرک حاکم)؛ «در نزد رسول‌الله (ص) که بودیم قرآن را از پوستها جمع‌آوری می‌کردیم».
و تعبیراتی که داشت: «خُذُوا الْقُرْ‌آنَ منَ‌ أرْبعهٍ‌ منْ‌ عبدِ‌ الله بنِ مسعْودِ، سالمْ‌، معاذِ، وَ اُبیّ‌ بنِ کعب» و مانند: «من جمعَ‌ الْقُرْ‌آنَ علی عهدِ‌ النّبی، قالَ‌ أرْ‌بعهٌ‌ کُلُّهْمُ‌ منَ‌ الأنْصارِ» که شرح آن گذشت. این شواهد به خوبی دلالت دارند که در عهد رسول‌الله (ص) قرآن نگاشته می‌شده است.

افسانه ورقة بن نوفل

افسانه ورقة بن نوفل

خلاصه این داستان که در کتاب‌های علوم قرآن به خصوص اهل سنت راه پیدا کرده، این است که وقتی اولین تجلی ملکوتی وحی در جبل‌النور در غار حرا به رسول‌الله (ص) آشکار شد، حضرت از بالای کوه پایین آمدند، حالت‌هایی که به او دست داده بود و سخنانی که می‌شنید نمی‌دانست چه کسی با او سخن می‌گوید و حالت خود را تشخیص نمی‌داد، وقتی به خانه بازگشت همسرش خدیجه، حال مضطرب و لرزان او را مشاهده کرد و از خصوصیات او پرسید. در نهایت نه حضرت و نه خدیجه نتوانستند موقعیت پیامبر را تشخیص دهند! و چون ورقه بن نوفل یک عالم مسیحی و پسرعموی خدیجه بود، به پیش او رفته و شرح حال حضرت را بازگو نمودند ورقه هم از ویژگی‌های او جویا شد که اگر این چنین باشد القاء شیطانی، اگر آن چنان باشد نبوت رحمانی است. آنگاه وقتی قراین و شواهدی که ورقه گفته بود به عنوان نشانه‌های نبوت در رسول‌الله (ص) مشاهده شد، مطمئن شدند که به مقام رسالت مبعوث شده است!! (صحیح بخاری، ج 1، ص 3، صحیح مسلم، ج 1، ص 97، سیره ابن هشام، ج 2، ص 73، التمهید، ج 1، ص 78)

افسانه غرانیق

افسانه غرانیق

مشابه این داستان، افسانه غرانیق است که رسول‌الله (ص) از این که وحی الهی بین او و اقربای کافرش جدایی افکنده بود ناراحت بود! و امیدوار بود که آیه‌ای نازل شود موجب التیام و همدلی با اقوام او گردد. در هنگامی که سوره نجم نازل می‌شد و حضرت آن را تلاوت می‌نمود به این آیه‌ها که رسید: )اَفَراَیتُم اللاّت وَ الغُریَ وَ مناتَ الثالثَه الاُخری( ؛ «ای مشرکان آیا دو بت بزرگ لات و عزی را دیدید، آیا سومین بت، منات را دیدید».
شیطان به صورت حیوانی سفید بر او ظاهر شد و این جمله را اضافه کرد: )تلک الغَرانیق العلی وَ‌ اِنَّ شَفاعتُهن‏‎ لَتَرجی( ؛ «اینها سفیدپوشان بلندمرتبه هستند که امید شفاعت آنها می‌رود».
حضرت هم این جمله‌ها را قرائت کرد آنگاه سوره را ادامه دادند! مسلمانان و نیز مشرکان مکه از این موضع‌گیری خوشحال شده و سجده می‌کردند! (تفسیر طبری، ج 173، ص 131. در المثور، ج 4، ص 194 و تمهید، ج 1، ص 85. توضیح: غرانیق به پرندگان سفید و در اصل پرندگان سفید دریایی گفته می‌شود. در اینجا بت‌های مشرکان به پرندگان سفید و زیبا تشبیه شده است). باور نمودن این افسانه‌ها در مورد وحی ناشی از عدم آگاهی به ویژگی‌های وحی و رسالت است. که پیامبر در عرصه نبوت شک می‌کند که پیامبر شده یا نه آنگاه به تأیید یک عالم نصرانی مطمئن می‌شود که پیامبر شده است!. و یا پیامبر القائات شیطان را از الهامات رحمان تشخیص نمی‌دهد. در لابلای آیه‌های قرآن آیه‌های شیطانی را قرائت می‌کند! افسانه بودن این داستانها آشکار است و هیج مسلمانی با شناختی که از نبوت و مقام وحی دارد به این افسانه‌ها توجه ندارد گرچه اینها بهانه دست مستشرفان معاند و بهانه‌جویی قرار می‌دهد و باعث خورده‌گیری به اسلام و رسول‌الله (ص) می‌گردد. برای زدودن این تهمت، بر علمای اهل سنت است که این افسانه‌ها را از باورهای خویش تطهیر کنند. و بهانه به دست دشمنان اسلام و قرآن ندهند. عرصه وحی تردید بردار نیست تا کسی در مقام نبوت خودش شک کند یا القائات را با وحی به اشتباه بگیرد. آنجا آشکاری و آگاهی محض است هیچ چیز به چیز دیگر مشتبه نمی‌‌شود. راه‌های دریافت وحی بسیار مطمئن است که هیچگونه راه نفوذ شیطان و یا بروز نسیان و اشتباه در آن راه ندارد.