معیار مکی و مدنی
در این که مکی یا مدنی بودن سوره به چه معیار است، چند نظر ابراز شده است.
الف: بهترین دیدگاه این است که سورههایی که در مکه و یا بین مکه و مدینه در حال هجرت قبل از هجرت ولو در اطراف مکه نازل شدهاند مکی میباشد. و سورههایی که بعد از هجرت رسولالله (ص) و رسیدن حضرت به مدینه نازل شدهاند مدنی هستند. بر این اساس سورههایی که در بین مکه و مدینه نازل شده باشند؛ مکی خواهند بود و سورههایی که بعد از هجرت نازل شدهاند، چه در مدینه و چه اطراف مدینه مانند بدر و احد و … و چه حتی در مکه مانند سوره نصر تمام اینها مدنی خواهند بود.
ب: دیدگاه دیگر آنچه در مکه نازل شده است و لو بعد از هجرت مکی میباشند و آنچه در مدینه نازل شده است مدنی و سورههایی که در اطراف این دو شهر یا در سفرها مانند تبوک و حنین و … نازل شده نه مکی و نه مدنی میباشند.
ج: دیدگاه سوم که از همه سستتر است این که سورههایی که خطابهای: )یا اَیُّها النَّاسُ( هستند مکی و آنها که با خطاب )یا اَیُّها الَّذینَ آمنوُا( هستند مدنی. با توجه به این که خطابها مشترک هر دو نوع از سورهها وجود دارد این ملاک صحیح نمیتواند باشد.
معنای نزول
نزول به معنای فرود آمدن چیزی از بلندی میباشد. وقتی چیزی جابجا میشود و از بالا به پایین بیاید؛ میگویند فرود آمد و نازل شد. (مفردات، ص 488)
نزول به دو شکل تحقق دارد: گاهی جسمی از بلندی فرود میآید مانند باران از ابرها نازل میشود که یک جسم جابجا شده و تغییر مکان داده است در این نوع از نزول که در اجسام تحقق دارد، به صورت «تجافی» است یعنی وقتی آن جسم به پایین فرود میآید دیگر در جای اول نخواهد بود. و نوع دیگری از نزول شکل میگیرد که در عین حال که در مرحله بالا تحقق دارد به پایین هم نزول میکند که به این نوع نزول «تجلی» گفته میشود که این نوع نزول در مجردات تحقق دارد. در وحی نزول به شکل دوم یعنی تجلی است، با این که حقایق قرآن در مرحله خودش تحقق دارد به صورت لفظ درآمده بر پیامبر متجلی میشود. قرآن یک مرحله از وجود دارد که در نزد خدای سبحان است:
)وَ اِنَّه‘ فی اُمِّ الکتابِ لَدینا لَعلیّ حکیمّ( (زخرف، 3)؛ «قرآن در امالکتاب در نزد ماست که بلندمرتبه و حکیم است».
قرآن نازل میشود یعنی از آن مرحله تنزل نموده و به صورت لفظ عربی در میآید تا در فکررس همگان درآید: )اِنّا اَنزَلناهُ قرآناً عربیاً لَعلَّکُم تَعقلُون( (همان، 2)؛ « ما قرآن را به صورت لفظ عربی نازل کردیم تا شاید شما در آن تعقّل کنید».
به نوعی که رسولالله (ص) صدای تلفظ قرآن را میشنود و بر مردم ابلاغ میکند.
معنای اصطلاحی آیه
واژه آیه در اصطلاح در جملههای قرآن با فاصلههای مشخص که اکنون با شماره علامت گذاری میشود شده است. آیا در قرآن به این معنا به کار رفته یا نه؟ از تعبیراتی که اشاره میشود ممکن است استفاده شود که آیه به معنای اصطلاحی به کار رفته باشد یعنی جملههای قرآن با فاصلههای مشخص. مانند: )تلْکَ آیهها اللهِ نَتْلوُها علَیکَ( (بقره، 252)؛ «آنها آیههای خداست که بر تو تلاوت میکنیم».
)کتابٌ اُحکمتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصًّلَتْ( (هود، 1)؛ «کتابی که آیههای آن إحکام پیدا کرده آنگاه تفصیل شدهاند».
)اِذا تُلیتْ علَیکُمْ آیاتُهُ زادَتْهْمْ إیماناً( (انفال، 3)؛ «وقتی آیههای خدا بر آنها تلاوت میشود ایمان آنها زیاد میشود».
)وَاذْکُرْنَ ما یْتْلی فی بْیْوتکُنَّ منْ آیههااللهِ( (احزاب، 34)؛ «همسران رسولالله (ص) در خانههای خود به یاد بیاورند آنچه از آیههای خدا تلاوت میشود».
لیکن احتمال دیگر دراین تعبیرات وجود دارد و آن این که منظور، الفاظ قرآن باشد. یعنی منظور این تعبیرات جملههای قرآن باشد بدون در نظر گرفتن فاصلههای اصطلاحی. زیرا جملههای قرآنی حتی کلمات قرآن آیههاالهی هستند. لذا اثبات این نکته که در زبان قرآن آیه به همین مفهوم اصطلاحی به کار میرفته است با توجه به این که علامتگذاری هم نمود و با توجه به این که فاصلهها هم با شیوههای دیگر این چنین انسجام نداشته است قدری مشکل به نظر میرسد. و احتمال دوم بهتر است، که آیه یعنی کلمات قرآن که بعنوان آیههاالهی از آنها یاد شده است نه جملهها با فاصلههای مشخص که اصطلاح شده است.
معنای آیه
آیه به معنای علامت است. (مفردات، ص 33) به تناسب مفهوم واژگانی آن در مواردی در قرآن کار برد دارد، مانند معجزه، )سلْ بنی إسرائیل کَمْ آتَیناهْمْ منْ آیتٍ( (بقره، 211)؛ «از بنیاسرائیل بپرس چه مقدار آیه (معجزه) برای آنها پدید آوردیم».
)وَ جعلْنا إبنَ مرْیمَ وَ اُمهُ آیتً( (مؤمنون، 50)؛ «پسر مریم و مادرش را نشانه (معجزه) قرار دادیم».
آیه به معنای عبرت: )اِنَّ ذالکَ لایهً لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مؤمنوُنَ( (بقره، 248)؛ «نشانه ملک طالوت عبرت است برای شما اگر حق باور هستید».
آیه به معنای نشانه و علامت )وَ منْآیاتهِ خَلْقُ السمواتِ وَ الأرْضِ وَ اخْتلافُ ألْسنَتکُمْ(؛ «از نشانههای خدای سبحان پدید آوردن آسمانها و زمین و نیز تفاوت زبانهای شماست».
مصحفهای دیگر
ویژگیهای قرآن علی (ع) مطرح شد و این نکته معلوم شد که قرآن علی (ع) تفاوت اساسی با قرآن متداول نداشت. مناسب است به برخی مصحفهای دیگر نیز اشاره شود، که بسیاری از صحابه و نویسندگان وحی که صاحب مصحف بودند، مصحف آنها چه تفاوتی با مصحف علی (ع) داشت و سرنوشت آنها به کجا انجامید.
شواهد تاریخی نشان میدهد که عمده تفاوت بین مصحفها در تنظیم و ترتیب سورهها بوده است. هر کس به سلیقه خودش سورهها را تنظیم مینمود، که ستون زیرنموداری از تفاوتها در ترتیب سورهها میباشد
مصحف علی(ع)
1-سوره إقرأ
2-مزمل
3-مدثر
4-ن و القلم
5-فاتحهالکتاب
6-تبت
7-تکویر
8-اعلی
9-اللیل
10- والفجر
11- ضحی
12- انشراح
13- عصر
14- عادیات
مصحف عثمان
1-حمد
2-بقره
3-آل عمران
4-نساء
5-مائده
6-انعام
7-اعراف
8-انفال
9-توبه
10- یونس
11- هود
12- یوسف
13- رعد
14- ابراهیم
مصحف ابیبنکعب
1-فاتحهالکتاب
2-بقره
3-نساء
4-آلعمران
5-انعام
6-اعراف
7-مائده
8-یونس
9-انفال
10- برائت
11- هود
12- مریم
13- شعراء
14- حج
مصحف عبداللهبنمسعود
1- حمد
2- بقره
3- نساء
4- آل عمران
5- اعراف
6- انعام
7- مائده
8- انفال
9- برائت
10- نمل
11- هود
12- یوسف
13- کهف
14- اسراء
و سایر سورهها. در مصحف عبدالله بن مسعود سوره فاتحهالکتاب نام برده نشده که یا به وضوح آن واگذار شده است، زیرا که مشخص بوده و همواره در نمازها قرائت میشده است و یا از قلم افتاده است.
نکته دیگری که از تفاوت موجود به دست میآید، این که این تفاوت دلیل بر این است که سورهها ترتیب خاصی در عهد رسولالله (ص) نداشتهاند و الا اگر با إشراف حضرت سورهها تنظیم شده باشند، چگونه صحابی بزرگواری چون عبدالله بن مسعود و اُبّی بن کعب بر خلاف نظم قرآن رسولالله (ص) عمل نمودهاند؟! افزون بر این قرآن علی(ع) بر اساس ترتیب نزول جمعآوری شده است اگر در عهد رسولالله (ص) سورهها به شکل فعلی جمعآوری شده باشد که صاحبان دیدگاه دوم معتقد هستند، چگونه علی (ع) بر خلاف قرآنی که زیر نظر رسولالله (ص) نظم یافته است قرآن را جمعآوری میکند؟!
این که برخی میگویند صحابه دو نوع قرآن داشتهاند یک قرآن خصوصی و دیگری عمومی، آن قرآنی که تفاوت داشته است قرآن خصوصی بوده است نه عمومی؛ (مباحث فی علوم القرآن، ص 71) اثبات چنین مطلبی بر عهده مدعی است. از کجا دو نوع قرآن داشته باشند و بر فرض داشتن دو قرآن چرا قرآن خصوصی خود را برخلاف قرآن رسولالله (ص) تنظیم میکنند؟! در هر صورت نوع این مصحفها را عثمان جمعآوری و محو نمود، ادعای مستند در باقی بودن آنها مشکل است.
مروری بر گذشته:
در بحث تاریخ قرآن شیوهای انتخاب شد که نوع روایات و شواهد تاریخی معنا و هماهنگ شدند و از طرد آنها به گمان تعارض خودداری شد. در این قسمت سه دیدگاه مطرح شد که دیدگاه اول از اخباریون بود،که سست و بیاساس تلقی شد. این دیدگاه بر این باور است که قرآن در عهد رسولالله (ص) جمعآوری نشده است. دیدگاه دوم معتقد است که قرآن با تمام خصوصیات حتی ترتیب سورهها در عهد رسولالله (ص) صورت شکل گرفت. که اثبات ترتیب سورهها در زمان حضرت بسیار مشکل است. دیدگاه سوم که بهترین بود، برای قرآن سه مرحله تدوین معتقد است، یکی شکلگیری سورهها با ترتیب آیهها که در عهد رسولالله (ص) صورت گرفته است. دوم جمعآوری صحف و قرآنهای پراکنده در داخل جلد که در عهد ابوبکر انجام گرفته است. سوم تنظیم سورهها برای ایجاد وحدت قرائت که در زمان عثمان شکل گرفته است. این دیدگاه هر روایت و شاهد تاریخی را به مورد خودش متوجه و معنا مینماید. در این بخش دیدگاه علی (ع) و نیز به جمعآوری و تدوین علی بن ابی طالب (ع) و ویژگیهای قرآن حضرت بررسی شد. و نیز به سرنوشت قرآن امام (ع) اشاره شد. و سرنوشت قرآنهای عثمانی مطرح شد که همه مندرس شدهاند. به این نکته نیز اشاره شد که ترتیب آیهها توقیفی است. و اعرابگذاری و نقطهگذاری قران در زمان حجاج شکل گرفت. در بخش پایانی پیدایش خط عربی نیز مطرح گردید.
مرحله سوم
مرحله سوم از تدوین قرآن، مربوط به زمان عثمان میشود. در اثر اختلاف قرائتی که پدید آمده بود عثمان عدهای را مأموریت داد تا برای ایجاد وحدت قرائت تمام قرآنهای نویسندگان وحی را جمعآوری کنند و از روی صحیحترین آنها یک قرآن به عنوان الگو در قرائت بنگارند و از روی آن نسخه چندین نسخه دیگر استنساخ کنند و به شهرهای بزرگ ارسال نمایند، که از این کار نیز به عنوان جمعآوری قرآن یاد شده است. مانند آنچه مشهور است که جامع قرآن عثمان (اتقان، ج 1، ص 189، نوع 18) است، منظور این نوع جمعآوری میباشد.
مرحله دوم
آنچه تا کنون گذشت توضیح مرحله اول از جمعآوری قرآن که مهمترین مرحله میباشد بود. در عین حال دو نوع کار قرآنی در زمان خلفا صورت گرفته است که از آنها هم به جمعآوری و تدوین قرآن یاد شده است. مرحله دوم از جمعآوری در زمان ابوبکر بوده است که عبارت از جمع نمودن مصحفهای پراکنده در یکجا و تهیه جلد برای آنها. همانگونه که توضیح داده شد قرآن بر روی الواح و صحف نگاشته شده بود لیکن چون به صورت پراکنده بود ابوبکر زید بن ثابت را مأمور کرد تا آنها را یک جا جمع نموده و به صورت کتاب مدون درآورد و برای آن جلد تهیه نماید.
مرحله اول
مرحله اول از جمعآوری عبارت از نظم و چینش آیهها در کنار یکدیگر که شکلگیری سورهها را در پی دارد. این جمعآوری که از همه مهمتر میباشد در عهد رسولالله (ص) انجام گرفته است به طوری که تمام سورهها در الواح و اکتاف و صحف جمعآوری شده بودند، اول سوره با آخر سوره مقدار جملهها و آیههای آن ترتیب آیهها کاملاً مشخص بوده است. اما این که سورهها از نظم خاصی برخوردار باشند، مثلاً سوره حمد اول و سوره ناس آخر قرار گیرد به صورت یک کتاب مدون، این کار بعد از رسولالله (ص) انجام گرفته است. این کار از آن مقدار از اهمیت برخوردار نبود که رسولالله (ص) به آن اقدام کند.
مراحل آگاهی انسان
1 – خودآگاهی
گرچه همه علوم افاضه از سوی خداست که مبدأ هر فیض و نعمت است:
)فَما بِکُم من نِعمهٍ فَمنَ الله( (نحل، 53)؛ «هر نعمتی از جانب خداست».
لیکن همه آگاهیها یکسان نیست، بلکه مراحلی دارد. یک نوع آگاهی وجدانی و یافتنی است که به طور مستقیم بدون واسطه «صورت علمیه در ذهن» برای انسان حاصل میشود که از آن به علم حضوری یاد میکنند ویژگی این نوع آگاهی این است که چون واسطه در کار نیست اشتباه در تطبیق و خطا در آن راه ندارد و عالم هیچگاه در معلوم خود تردید نمیکند عالِم در صحنه حضور است، حقیقت محض است مانند این که کسی در درون دریا قرار دارد در وجود آب نمیتواند شک کند. آگاهیهای حضوری مانند آگاهی انسان به هستی خودش آگاهی انسان به نفسانیات و خواستههای درونی خویش، مانند احساس گرسنگی، تشنگی، خوشحالی و درد و رنج. انسان هیچگاه در هستی خودش شک نمیکند احساس گرسنگی را با تشنگی اشتباه نمیکند خوشحالی را با ناراحتی اشتباه نمیگیرد در درک این حقایق نیازی به رهنمود دیگری ندارد خوداگاه است. در این آگاهیها خطا راه ندارد این آگاهی قابل انکار و تردید نیست. انکار اینها انکار بدیهیات میباشد. البته علم حضوری یکسان نیست مراحل و مراتب میتواند داشته باشد، لیکن ویژگیهای اصلی که اشاره شد در همه مراحل مشترک هستند.
2 – آگاهی کسبی
نوع دیگر از آگاهی انسان آگاهی با واسطه است یعنی انسان که عالم و آگاه میشود، آگاهی او به صورت ذهنی یا صورت علمی خودش که همراه اوست و به آن معلوم بالذات گفته میشود، است. آنگاه وقتی آن صورت علمی منطبق با معلوم خارج باشد؛ میشود علم، و آن خارج معلوم بالعرض میباشد. برای توضیح بیشتر: وقتی شما یک گل زیبایی را در درون گلدانی میبینی به آن آگاهی داری که فلان نوع گُل با چه زیباییهایی در درون گلدان قرار دارد. آنچه معلوم بالذات شما است آن صورت علمی این گل است که در وجود شما نقش بسته است و از شما جدا هم نیست، لذا اگر از آن صحنه دور شدی و دیگر آن گل را نمیبینی، باز هم آن صورت با خصوصیاتش در ذهن شما وجود دارد، میتوانی آن گل را به خاطر بیاوری. این صورت علمی شما معلوم بالذات است اگر این خصوصیات با آن گلی که در خارج است تطبیق کند، علم شما حقیقی واقعی خواهد بود اگر تطبیق نکند، خطا و اشتباه خواهد بود. لذا خطا یا تردید در اینگونه معلومات انسان راه دارد که از آن تعبیر به علم حصولی و آگاهی کسبی میکنند که انسان در رسیدن به آن، نوعی نقش دارد، تحصیل میکند خودآگاه نیست. در هر صورت ویژگی این نوع آگاهی، احتمال خطا و تردید است، که ممکن است با آن معلوم خارجی هماهنگ باشد و ممکن است نباشد. این نوع آگاهی انسان هم یکنواخت نیست زیرا آگاهی راه تحصیل آن حس ظاهری است، گاهی خیال و گاهی عقل و برهان و استدلال که هر کدام مرحله و ویژگیهایی دارد که اینجا جای طرح آن نیست. نوع معلومات انسان در معارف، و علوم حسی و تجربی، عقلانی از این قبیل است تمام این مراحل در یک جهت همگون هستند و آن این که احتمال خطا و اشتباه در اینگونه معلومات راه دارد.
با توجه به این دو نوع آگاهی انسان، وحی و آموزه الهی از قسم اول آگاهی است یعنی علم حضوری است آن هم بالاترین و زلالترین مرحله علم حضوری است لذا ویژگی این نوع علم را هم در مرحله بالا برخوردار است و آن این که خطا و شک و تردید در آن راه ندارد پیامبر (ص) هیچگاه وحی را با غیر وحی اشتباه نمیکند. هیچگاه در شناخت وحی تردید نمیکند هیچگاه در بعثت خودش تردید ندارد. نیاز به دلیل برهان و تأیید این و آن و یا حتی نیاز به معجزه ندارد تا خودش باور کند که پیامبر شده است و مطالبی که بر او وحی میشود علوم غیبی است نه القائات شیطانی. نشأه وحی نشأه حضور کامل و آگاهی محض و بدون تردید است در آنجا شک راه ندارد، القاء شیطان راه ندارد. لذا وحی خودآگاهی درونی پیامبر نیست. ولی مانند خودآگاهی و علم حضوری انسان بلکه بالاترین مرحله خودآگاهی و علم حضوری ویژگیهای آن را دارد:) ذالک الکتابُ لا رَیب فیه( ؛ «این کتاب که وحی است تردیدبردار نیست».
چرا شکبردار نیست؟ چون وحی است. حق محض است. در حق محض هیچگونه ابهام، خطا و تردید نخواهد بود. این مسائل از ویژگیهای علوم حصولی است. ظهور محض و زلالترین مرحله ظهور آمیخته به این مسائل نیست. نه کسی که صحیح میاندیشد در حقیقت وحی تردید میکند و نه رسول (ص) و واسطه وحی در مورد آن شک میکند. زیرا آنجا عرصه تردید نیست همانند قیامت که شکبردار نیست. نه این که فقط وقوع آن شکبردار نباشد بلکه چون صحنه قیامت ظهور محض است عرصه شک و تردید نیست.
)رَبنا اِنَّک جامعُ النّاسِ لیومٍ لا رَیبَ فیه( (آلعمران، 9)؛ «خدایا تو مردم را برای روزی که شکبردار نیست گردآوردنده هستی».
هیچگاه پیامبر شک نمیکند که آنچه نازل شده وحی است یا القائات شیطان پیامبر وحی را فراموش نمیکند مرحلهای از علم و حضور است که حضور آن دائم است نسیان و فراموشی راه ندارد، )سَنُقرِئُکَ فلا تَنسی( (اعلی، 6)؛ «رسولالله (ص) هیچگاه وحی را فراموش نمیکند».
در عرصه وحی نه خطا نه القاء شیطان هیچ کدام راه ندارد اصولاً شیطان بر پیامبر نفوذ و تأثیر ندارد و اگر برخی نصوص موهم خلاف این معناست همه آنها مفهوم صحیح دارند.
در هر صورت از مطالب گذشته نکاتی آشکار شد. نخست این که شناخت حقیقت وحی برای انسان عادی امکان ندارد. دو دیگر این که وحی یک آموزه فرابشری است و تحلیل صحیح از وحی خود آیهها قرآن میباشد. که آن را تعلیم قدسی که پیامبر در آن نقش ندارد معرفی میکند. سه دیگر اینکه وحی چون همانند علم حضوری است ویژگیهای آن هم را در مرتبه بالا دارد و لذا خطا و نسیان، در آن راه ندارد بر این اساس تحلیلهای دیگر از وحی مانند تدبیر عقلانی یا عرفانی و یا تجربه آموزه انسانی و امثال اینها مردود خواهد بود. و نیز افسانههایی که پیامبر را مردّد در نبوت خویش دانسته و یا وحی را با القاء شیطانی اشتباه کرده بیاساس خواهد بود.