سورة الانبیاء 21
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالى که در غفلتند و روى گردانند! (1)
هیچ یادآورى تازهاى از طرف پروردگارشان براى آنها نمىآید، مگر آنکه با بازى (و شوخى) به آن گوش مىدهند! (2)
این در حالى است که دلهایشان در لهو و بىخبرى فرو رفته است! و ستمگران پنهانى نجوا کردند (و گفتند): «آیا جز این است که او بشرى همانند شماست؟! آیا به سراغ سحر مىروید، با اینکه (چشم دارید و) مىبینید؟! (3)
(پیامبر) گفت: «پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمین، مىداند; و او شنوا و داناست!» (4)
آنها گفتند: «(آنچه محمد (ص) آورده وحى نیست;) بلکه خوابهایى آشفته است! اصلا آن را بدروغ به خدا بسته; نه، بلکه او یک شاعر است! (اگر راست مىگوید) باید معجزهاى براى ما بیاورد; همان گونه که پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند!» (5)
تمام آبادیهایى که پیش از اینها هلاک کردیم (تقاضاى معجزات گوناگون کردند،و خواسته آنان عملى شد، ولى) هرگز ایمان نیاوردند; آیا اینها ایمان مىآورند؟! (6)
ما پیش از تو، جز مردانى که به آنان وحى مىکردیم، نفرستادیم! (همه انسانبودند، و از جنس بشر!) اگر نمىدانید، از آگاهان بپرسید. (7)
آنان را پیکرهایى که غذا نخورند قرار ندادیم! عمر جاویدان هم نداشتند! (8)
سپس وعدهاى را که به آنان داده بودیم، وفا کردیم! آنها و هر کس را که مىخواستیم (از چنگ دشمنانشان) نجات دادیم; و مسرفان را هلاک نمودیم! (9)
ما بر شما کتابى نازل کردیم که وسیله تذکر (و بیدارى) شما در آن است! آیا نمىفهمید؟! (10)
چه بسیار آبادیهاى ستمگرى را در هم شکستیم; و بعد از آنها، قوم دیگرى روى کار آوردیم! (11)
هنگامى که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند! (12)
(گفتیم:) فرار نکنید; و به زندگى پر ناز و نعمت، و به مسکنهاى پر زرق و برقتان بازگردید! شاید (سائلان بیایند و) از شما تقاضا کنند (شما هم آنان را محروم بازگردانید)! (13)
گفتند: «اى واى بر ما! به یقین ما ستمگر بودیم!» (14)
و همچنان این سخن را تکرار مىکردند، تا آنها را درو کرده و خاموش ساختیم! (15)
ما آسمان و زمین، و آنچه را در میان آنهاست از روى بازى نیافریدیم! (16)
(بفرض محال) اگر مىخواستیم سرگرمى انتخاب کنیم، چیزى متناسب خود انتخابمىکردیم! (17)
بلکه ما حق را بر سر باطل مىکوبیم تا آن را هلاک سازد; و این گونه، باطل محو و نابود مىشود! اما واى بر شما از توصیفى که (درباره خدا و هدف آفرینش)مىکنید! (18)
از آن اوست آنان که در آسمانها و زمینند! و آنها که نزد اویند ( فرشتگان) هیچ گاه از عبادتش استکبار نمىورزند، و هرگز خسته نمىشوند. (19)
(تمام) شب و روز را تسبیح مىگویند; و سست نمىگردند. (20)
آیا آنها خدایانى از زمین برگزیدند که (خلق مىکنند و) منتشر مىسازند؟! (21)
اگر در آسمان و زمین، جز «الله» خدایان دیگرى بود، فاسد مىشدند (و نظام جهان به هم مىخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مىکنند! (22)
هیچ کس نمىتواند بر کار او خرده بگیرد; ولى در کارهاى آنها، جاى سؤال و ایراد است! (23)
آیا آنها معبودانى جز خدا برگزیدند؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید! این سخن کسانى است که با من هستند، و سخن کسانى ( پیامبرانى) است که پیش از من بودند!» اما بیشتر آنها حق را نمىدانند; و به همین دلیل (از آن) روى گردانند. (24)
ما پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر اینکه به او وحى کردیم که: «معبودى جز من نیست; پس تنها مرا پرستش کنید.» (25)
آنها گفتند: «خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب کرده است»! او منزه است (از این عیب و نقص); آنها ( فرشتگان) بندگان شایسته اویند. (26)
هرگز در سخن بر او پیشى نمىگیرند; و (پیوسته) به فرمان او عمل مىکنند. (27)
او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را مىداند; و آنها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمىکنند; و از ترس او بیمناکند. (28)
و هر کس از آنها بگوید: «من جز خدا، معبودى دیگرم»، کیفر او را جهنم مىدهیم! و ستمگران را این گونه کیفر خواهیم داد. (29)
آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند، و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم; و هر چیز زندهاى را از آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمىآورند؟! (30)
و در زمین، کوههاى ثابت و پابرجایى قرار دادیم، مبادا آنها را بلرزاند! و در آن، درهها و راههایى قرار دادیم تا هدایت شوند! (31)
و آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم; ولى آنها از آیات آن روىگردانند. (32)
او کسی است که شب و روز خورشید و ماه را آفرید; هر یک در مداری در حرکتند! (33)
پیش از تو (نیز) براى هیچ انسانى جاودانگى قرار ندادیم; (وانگهى آنها که انتظار مرگ تو را مىکشند،) آیا اگر تو بمیرى، آنان جاوید خواهند بود؟! (34)
هر انسانى طعم مرگ را مىچشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش مىکنیم; و سرانجام بسوى ما بازگردانده مىشوید! (35)
هنگامى که کافران تو را مىبینند، کارى جز استهزا کردن تو ندارند; (و مىگویند:) آیا این همان کسى است که سخن از خدایان شما مىگوید؟! در حالى که خودشان ذکر خداوند رحمان را انکار مىکنند. (36)
(آرى،) انسان از عجله آفریده شده; ولى عجله نکنید; بزودى آیاتم را به شما نشان خواهم داد! (37)
آنها مىگویند: «اگر راست میگویید، این وعده (قیامت) کى فرا مىرسد؟!» (38)
ولى اگر کافران مىدانستند زمانى که (فرا مىرسد) نمىتوانند شعلههاى آتش را از صورت و از پشتهاى خود دور کنند، و هیچ کس آنان را یارى نمىکند (این قدر درباره قیامت شتاب نمىکردند)! (39)
(آرى، این مجازات الهى) بطور ناگهانى به سراغشان مىآید و مبهوتشان مىکند; آنچنان که توانایى دفع آن را ندارند، و به آنها مهلت داده نمىشود! (40)
(اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند; اما سرانجام، آنچه را استهزا مىکردند دامان مسخرهکنندگان را گرفت (و مجازات الهى آنها را در هم کوبید)! (41)
بگو: «چه کسى شما را در شب و روز از (مجازات) خداوند بخشنده نگاه مىدارد؟!» ولى آنان از یاد پروردگارشان روىگردانند! (42)
آیا آنها خدایانى دارند که مىتوانند در برابر ما از آنان دفاع کنند؟! (این خدایان ساختگى، حتى) نمىتوانند خودشان را یارى دهند (تا چه رسد به دیگران); و نه از ناحیه ما با نیرویى یارى مىشوند! (43)
ما آنها و پدرانشان را (از نعمتها) بهرهمند ساختیم، تا آنجا که عمر طولانى پیدا کردند (و مایه غرور و طغیانشان شد); آیا نمىبینند که ما پیوسته به سراغ زمین آمده، و از آن (و اهلش) مىکاهیم؟! آیا آنها غالبند (یا ما)؟! (44)
بگو: «من تنها بوسیله وحى شما را انذار مىکنم!» ولى آنها که گوشهایشان کر است، هنگامى که انذار مىشوند، سخنان را نمىشنوند! (45)
اگر کمترین عذاب پروردگارت به آنان برسد، فریادشان بلند مىشود که: «اى واى بر ما! ما همگى ستمگر بودیم!» (46)
ما ترازوهاى عدل را در روز قیامت برپا مىکنیم; پس به هیچ کس کمترین ستمى نمىشود; و اگر بمقدار سنگینى یک دانه خردل (کار نیک و بدى) باشد، ما آن را حاضر مىکنیم; و کافى است که ما حسابکننده باشیم! (47)
ما به موسى و هارون، «فرقان» ( وسیله جدا کردن حق از باطل) و نور، و آنچه مایه یادآورى براى پرهیزگاران است، دادیم. (48)
همانان که از پروردگارشان در نهان مىترسند، و از قیامت بیم دارند! (49)
و این (قرآن) ذکر مبارکى است که (بر شما) نازل کردیم; آیا شما آن را انکار مىکنید؟! (50)
ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم; و از (شایستگى) او آگاه بودیم... (51)
آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: «این مجسمههاى بىروح چیست که شما همواره آنها را پرستش مىکنید؟!» (52)
گفتند: «ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت مىکنند.» (53)
گفت: «مسلما هم شما و هم پدرانتان، در گمراهى آشکارى بودهاید!» (54)
گفتند: «آیا مطلب حقى براى ما آوردهاى، یا شوخى مىکنى؟!» (55)
گفت: «(کاملا حق آوردهام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را ایجاد کرده; و من بر این امر، از گواهانم! (56)
و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشهاى براى نابودى بتهایتان مىکشم!» (57)
سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب)، همه آنها -جز بت بزرگشان- را قطعه قطعه کرد; شاید سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو کند)! (58)
(هنگامى که منظره بتها را دیدند،) گفتند: «هر کس با خدایان ما چنین کرده، قطعا از ستمگران است (و باید کیفر سخت ببیند)!» (59)
(گروهى) گفتند: «شنیدیم نوجوانى از (مخالفت با) بتها سخن مىگفت که او را ابراهیم مىگویند.» (60)
(جمعیت) گفتند: «او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهى دهند!» (61)
(هنگامى که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کردهاى، اى ابراهیم؟! سذللّه (62)
گفت: «بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید اگر سخن مىگویند!» (63)
آنها به وجدان خویش بازگشتند; و (به خود) گفتند: «حقا که شما ستمگرید!» (64)
سپس بر سرهایشان واژگونه شدند; (و حکم وجدان را بکلى فراموش کردند و گفتند:) تو مىدانى که اینها سخن نمىگویند! (65)
(ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزى را مىپرستید که نه کمترین سودى براى شما دارد، و نه زیانى به شما مىرساند! (نه امیدى به سودشان دارید، و نه ترسى از زیانشان!) (66)
اف بر شما و بر آنچه جز خدا مىپرستید! آیا اندیشه نمىکنید (و عقل ندارید)؟! (67)
گفتند: «او را بسوزانید و خدایان خود را یارى کنید، اگر کارى از شما ساخته است!» (68)
(سرانجام او را به آتش افکندند; ولى ما) گفتیم: «اى آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!» (69)
آنها مىخواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند; ولى ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم! (70)
و او و لوط را به سرزمین (شام) -که آن را براى همه جهانیان پربرکت ساختیم- نجات دادیم! (71)
و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وى بخشیدیم; و همه آنان را مردانى صالح قرار دادیم! (72)
و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت مىکردند; و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم; و تنها ما را عبادت مىکردند. (73)
و لوط را (به یاد آور) که به او حکومت و علم دادیم; و از شهرى که اعمال زشت و کثیف انجام مىدادند، رهایى بخشیدیم; چرا که آنها مردم بد و فاسقى بودند! (74)
و او را در رحمت خود داخل کردیم; و او از صالحان بود. (75)
و نوح را (به یاد آور) هنگامى که پیش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند! ما دعاى او را مستجاب کردیم; و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم; (76)
و او را در برابر جمعیتى که آیات ما را تکذیب کرده بودند یارى دادیم; چرا که قوم بدى بودند; از این رو همه آنها را غرق کردیم! (77)
و داوود و سلیمان را (به خاطر بیاور) هنگامى که درباره کشتزارى که گوسفندان بى شبان قوم، شبانگاه در آن چریده (و آن را تباه کرده) بودند، داورى مىکردند; و ما بر حکم آنان شاهد بودیم. (78)
ما (حکم واقعى) آن را به سلیمان فهماندیم; و به هر یک از آنان (شایستگى) داورى، و علم فراوانى دادیم; و کوهها و پرندگان را با داوود مسخر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) مىگفتند; و ما این کار را انجام دادیم! (79)
و ساختن زره را بخاطر شما به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند; آیا شکرگزار (این نعمتهاى خدا) هستید؟ (80)
و تندباد را مسخر سلیمان ساختیم، که بفرمان او بسوى سرزمینى که آن را پربرکت کرده بودیم جریان مىیافت; و ما از همه چیز آگاه بودهایم. (81)
و گروهى از شیاطین (را نیز مسخر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غواصى مىکردند; و کارهایى غیر از این (نیز) براى او انجام مىدادند; و ما آنها را (از سرکشى) حفظ مىکردیم! (82)
و ایوب را (به یاد آور) هنگامى که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بدحالى و مشکلات به من روى آورده; و تو مهربانترین مهربانانى!» (83)
ما دعاى او را مستجاب کردیم; و ناراحتیهایى را که داشت برطرف ساختیم; و خاندانش را به او بازگرداندیم; و همانندشان را بر آنها افزودیم; تا رحمتى از سوى ما و تذکرى براى عبادتکنندگان باشد. (84)
و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند. (85)
و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم; چرا که آنها از صالحان بودند. (86)
و ذاالنون ( یونس) را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت; و چنین مىپنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت; (اما موقعى که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها(ى متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزهى تو! من از ستمکاران بودم! » (87)
ما دعاى او را به اجابت رساندیم; و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم; و این گونه مؤمنان را نجات مىدهیم! (88)
و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند (و عرض کرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندى به من عطا کن); و تو بهترین وارثانى!» (89)
ما هم دعاى او را پذیرفتیم، و یحیى را به او بخشیدیم; و همسرش را (که نازا بود) برایش آماده (باردارى) کردیم; چرا که آنان (خاندانى بودند که) همواره در کارهاى خیر بسرعت اقدام مىکردند; و در حال بیم و امید ما را مىخواندند; و پیوسته براى ما (خاضع و) خاشع بودند. (90)
و به یاد آور زنى را که دامان خود را پاک نگه داشت; و ما از روح خود در او دمیدیم; و او و فرزندش ( مسیح) را نشانه بزرگى براى جهانیان قرار دادیم! (91)
این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امت واحدى بودند (و پیرو یک هدف); و من پروردگار شما هستم; پس مرا پرستش کنید! (92)
(گروهى از پیروان ناآگاه آنها) کار خود را به تفرقه در میان خود کشاندند; (ولى سرانجام) همگى بسوى ما بازمىگردند! (93)
و هر کس چیزى از اعمال شایسته بجا آورد، در حالى که ایمان داشته باشد، کوشش او ناسپاسى نخواهد شد; و ما تمام اعمال او را (براى پاداش) مىنویسیم. (94)
و حرام است بر شهرها و آبادیهایى که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند;) آنها هرگز باز نخواهند گشت! (95)
تا آن زمان که «یاجوج» و «ماجوج» گشوده شوند; و آنها از هر محل مرتفعى بسرعت عبور مىکنند. (96)
و وعده حق ( قیامت) نزدیک مىشود; در آن هنگام چشمهاى کافران از وحشت از حرکت بازمىماند; (مىگویند:) اى واى بر ما که از این (جریان) در غفلت بودیم; بلکه ما ستمکار بودیم! (97)
شما و آنچه غیر خدا مىپرستید، هیزم جهنم خواهید بود; و همگى در آن وارد مىشوید. (98)
اگر اینها خدایانى بودند، هرگز وارد آن نمىشدند! در حالى که همگى در آن جاودانه خواهند بود. (99)
براى آنان در آن ( دوزخ) نالههاى دردناکى است و چیزى نمىشنوند. (100)
(اما) کسانى که از قبل، وعده نیک از سوى ما به آنها داده شده ( مؤمنان صالح) از آن دور نگاهداشته مىشوند. (101)
آنها صداى آتش دوزخ را نمىشوند; و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه متنعم هستند. (102)
وحشت بزرگ، آنها را اندوهگین نمىکند; و فرشتگان به استقبالشان مىآیند، (و مىگویند:) این همان روزى است که به شما وعده داده مىشد! (103)
در آن روز که آسمان را چون طومارى در هم مىپیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را بازمىگردانیم; این وعدهاى است بر ما، و قطعا آن را انجام خواهیم داد. (104)
در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد! سذللّه (105)
در این، ابلاغ روشنى است براى جمعیت عبادتکنندگان! (106)
ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم. (107)
بگو: «تنها چیزى که به من وحى مىشود این است که معبود شما خداى یگانه است; آیا (با این حال) تسلیم (حق) مىشوید؟ (و بتها را کنار مىگذارید؟)» (108)
اگر باز (روى گردان شوند، بگو: «من به همه شما یکسان اعلام خطر مىکنم; و نمىدانم آیا وعده (عذاب خدا) که به شما داده مىشود نزدیک است یا دور! (109)
او سخنان آشکار را مىداند، و آنچه را کتمان مىکنید (نیز) مىداند (و چیزى بر او پوشیده نیست)! (110)
و من نمىدانم شاید این آزمایشى براى شماست; و مایه بهرهگیرى تا مدتى (معین)! (111)
(و پیامبر) گفت: «پروردگارا! بحق داورى فرما (و این طغیانگران را کیفر ده)! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که در برابر نسبتهاى نارواى شما، از او استمداد مىطلبم!»(112)
سورة طه 20
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
طه (1)
ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنى! (2)
آن را فقط براى یادآورى کسانى که (از خدا) مىترسند نازل ساختیم. (3)
(این قرآن) از سوى کسى نازل شده که زمین و آسمانهاى بلند را آفریده است. (4)
همان بخشندهاى که بر عرش مسلط است. (5)
از آن اوست آنچه در آسمانها، و آنچه در زمین، و آنچه میان آن دو، و آنچه در زیر خاک (پنهان) است! (6)
اگر سخن آشکارا بگویى (یا مخفى کنى)، او اسرار -و حتى پنهانتر از آن- را نیز مىداند! (7)
او خداوندى است که معبودى جز او نیست; و نامهاى نیکوتر از آن اوست! (8)
و آیا خبر موسى به تو رسیده است؟ (9)
هنگامى که (از دور) آتشى مشاهده کرد، و به خانواده خود گفت: «(اندکى) درنگ کنید که من آتشى دیدم! شاید شعلهاى از آن براى شما بیاورم; یا بوسیله این آتش راه را پیدا کنم!» (10)
هنگامى که نزد آتش آمد، ندا داده شد که: «اى موسى! (11)
من پروردگار توام! کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدس «طوى» هستى! (12)
و من تو را (براى مقام رسالت) برگزیدم; اکنون به آنچه برتو وحى مىشود، گوش فراده! (13)
من «الله» هستم; معبودى جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را براى یاد من بپادار! (14)
بطور قطع رستاخیز خواهد آمد! مىخواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعى و کوشش خود، جزا داده شود! (15)
پس مبادا کسى که به آن ایمان ندارد و از هوسهاى خویش پیروى مىکند، تو را از آن بازدارد; که هلاک خواهى شد! (16)
و آن چیست در دست راست تو، اى موسى؟! (17)
گفت: «این عصاى من است; بر آن تکیه مىکنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرومىریزم; و مرا با آن کارها و نیازهاى دیگرى است. (18)
گفت: «اى موسى! آن را بیفکن.» (19)
پس موسى آن (عصا) را افکند، که ناگهان اژدهایى شد که به هر سو مىشتافت. (20)
گفت: «آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمىگردانیم. (21)
و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بىعیب بیرون آید; این نشانه دیگرى (از سوى خداوند) است. (22)
تا از نشانههاى بزرگ خویش به تو نشان دهیم. (23)
اینک به سوى فرعون برو، که او طغیان کرده است.» (24)
(موسى) گفت: «پروردگارا! سینهام را گشاده کن; (25)
و کارم رابرایم آسان گردان! (26)
و گره از زبانم بگشاى; (27)
تا سخنان مرا بفهمند! (28)
و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده... (29)
برادرم هارون را! (30)
با او پشتم را محکم کن; (31)
و او را در کارم شریک ساز; (32)
تا تو را بسیار تسبیح گوییم; (33)
و تو را بسیار یاد کنیم; (34)
چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بودهاى!» (35)
فرمود: «اى موسى! آنچه را خواستى به تو داده شد! (36)
و ما بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساختیم... (37)
آن زمان که به مادرت آنچه لازم بود الهام کردیم... (38)
که: «او را در صندوقى بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند; و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد!» و من محبتى از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان ( علم) من، ساخته شوى (و پرورش یابى)! (39)
در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکى کاخ فرعون) راه مىرفت و مىگفت: «آیا کسى را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت مىکند (و دایه خوبى براى او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود; و غمگین نگردد! و تو یکى (از فرعونیان) را کشتى; اما ما تو را از اندوه نجات دادیم! و بارها تو را آزمودیم! پس از آن، سالیانى در میان مردم «مدین; سذللّه توقف نمودى; سپس در زمان مقدر (براى فرمان رسالت) به این جا آمدى، اى موسى! (40)
و من تو را براى خودم ساختم (و پرورش دادم)! (41)
(اکنون) تو و برادرت با آیات من بروید، و در یاد من کوتاهى نکنید! (42)
بسوى فرعون بروید; که طغیان کرده است! (43)
اما بنرمى با او سخن بگویید; شاید متذکر شود، یا (از خدا) بترسد! (44)
(موسى و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این مىترسیم که بر ما پیشى گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد); یا طغیان کند (و نپذیرد)!» (45)
فرمود: «نترسید! من با شما هستم; (همه چیز را) مىشنوم و مىبینم! (46)
به سراغ او بروید و بگویید: «ما فرستادگان پروردگار توئیم! بنى اسرائیل را با ما بفرست; و آنان را شکنجه و آزار مکن! ما نشانه روشنى از سوى پروردگارت براى تو آوردهایم! و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروى مىکند! (47)
به ما وحى شده که عذاب بر کسى است که (آیات الهى را) تکذیب کند و سرپیچى نماید!» (48)
(فرعون) گفت: «پروردگار شما کیست، اى موسى؟!» (49)
گفت: «پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده; سپس هدایت کرده است!» (50)
گفت: «پس تکلیف نسلهاى گذشته (که به اینها ایمان نداشتند) چه خواهد شد؟!» (51)
گفت: «آگاهى مربوط به آنها، نزد پروردگارم در کتابى ثبت است; پروردگارم هرگز گمراه نمىشود، و فراموش نمىکند (و آنچه شایسته آنهاست به ایشان مىدهد)! (52)
همان خداوندى که زمین را براى شما محل آسایش قرار داد; و راههایى در آن ایجاد کرد; و از آسمان، آبى فرستاد!» که با آن، انواع گوناگون گیاهان را (از خاک تیره) برآوردیم. (53)
هم خودتان بخورید; و هم چهارپایانتان را در آن به چرا برید! مسلما در اینها نشانههاى روشنى براى خردمندان است! (54)
ما شما را از آن ( زمین) آفریدیم; و در آن بازمىگردانیم; و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون مىآوریم! (55)
ما همه آیات خود را به او نشان دادیم; اما او تکذیب کرد و سرباز زد! (56)
گفت: «اى موسى! آیا آمدهاى که با سحر خود، ما را از سرزمینمان بیرون کنى؟! (57)
قطعا ما هم سحرى همانند آن براى تو خواهیم آورد! هم اکنون (تاریخش را تعیین کن، و) موعدى میان ما و خودت قرار ده که نه ما و نه تو، از آن تخلف نکنیم; آن هم در مکانى که نسبت به همه یکسان باشد!» (58)
گفت: «میعاد ما و شما روز زینت ( روز عید) است; به شرط اینکه همه مردم ، هنگامى که روز، بالا مىآید، جمع شوند!» (59)
فرعون آن مجلس را ترک گفت; و تمام مکر و فریب خود را جمع کرد; و سپس همه را (در روز موعود) آورد. (60)
موسى به آنان گفت: «واى بر شما! دروغ بر خدا نبندید، که شما را با عذابى نابود مىسازد! و هر کس که (بر خدا) دروغ ببندد، نومید (و شکست خورده) مىشود!» (61)
آنها در میان خود، در مورد ادامه راهشان به نزاع برخاستند; و مخفیانه و درگوشى با هم سخن گفتند. (62)
گفتند: «این دو (نفر) مسلما ساحرند! مىخواهند با سحرشان شما را از سرزمینتان بیرون کنند و راه و رسم نمونه شما را از بین ببرند! (63)
اکنون که چنین است، تمام نیرو و نقشه خود را جمع کنید، و در یک صف (به میدان مبارزه) بیایید; امروز رستگارى از آن کسى است که برترى خود را اثبات کند! (64)
(ساحران) گفتند: «اى موسى! آیا تو اول (عصاى خود را) مىافکنى، یا ما کسانى باشیم که اول بیفکنیم؟!» (65)
گفت: «شما اول بیفکنید!» در این هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مىرسید که حرکت مىکند! (66)
موسى ترس خفیفى در دل احساس کرد (مبادا مردم گمراه شوند)! (67)
گفتیم: «نترس! تو مسلما (پیروز و) برترى! (68)
و آنچه را در دست راست دارى بیفکن، تمام آنچه را ساختهاند مىبلعد! آنچه ساختهاند تنها مکر ساحر است; و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!» (69)
(موسى عصاى خود را افکند، و آنچه را که آنها ساخته بودند بلعید.) ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار هارون و موسى ایمان آوردیم!» (70)
(فرعون) گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اذن دهم به او ایمان آوردید؟! مسلما او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است! به یقین دستها و پاهایتان را بطور مخالف قطع مىکنم; و شما را از تنههاى نخل به دار مىآویزم; و خواهید دانست مجازات کدام یک از ما دردناکتر و پایدارتر است!» (71)
گفتند: «سوگند به آن کسى که ما را آفریده، هرگز تو را بر دلایل روشنى که براى ما آمده، مقدم نخواهیم داشت! هر حکمى مىخواهى بکن; تو تنها در این زندگى دنیا مىتوانى حکم کنى! (72)
ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردى ببخشاید; و خدا بهتر و پایدارتر است!» (73)
هر کس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ براى اوست; در آن جا، نه مىمیرد و نه زندگى مىکند! (74)
و هر کس با ایمان نزد او آید، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنین کسانى درجات عالى دارند.. . (75)
باغهاى جاویدان بهشت، که نهرها از زیر درختانش جارى است، در حالى که همیشه در آن خواهند بود; این است پاداش کسى که خود را پاک نماید! (76)
ما به موسى وحى فرستادیم که: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر; و براى آنها راهى خشک در دریا بگشا; که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهى ترسید، و نه از غرق شدن در دریا! سذللّه (77)
(به این ترتیب) فرعون با لشکریانش آنها را دنبال کردند; و دریا آنان را (در میان امواج خروشان خود) بطور کامل پوشانید! (78)
فرعون قوم خود را گمراه ساخت; و هرگز هدایت نکرد! (79)
اى بنى اسرائیل! ما شما را از چنگال دشمنتان نجات دادیم; و در طرف راست کوه طور، با شما وعده گذاردیم; و «من» و «سلوى» بر شما نازل کردیم! (80)
بخوریداز روزیهاى پاکیزهاى که به شما دادهایم; و در آن طغیان نکنید، که غضب من بر شما وارد شود و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوب مىکند! (81)
و من هر که را توبه کند، و ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، مىآمرزم! (82)
اى موسى! چه چیز سبب شد که از قومت پیشى گیرى، و (براى آمدن به کوه طور)عجله کنى؟! (83)
عرض کرد: «پروردگارا! آنان در پى منند; و من به سوى تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوى! سذللّه (84)
فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت!» (85)
موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت و گفت: «اى قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکویى به شما نداد؟! آیا مدت جدایى من از شما به طول انجامید، یا مىخواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟!» (86)
گفتند: «ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلف نکردیم; بلکه مقدارى از زیورهاى قوم را که با خود داشتیم افکندیم!» و سامرى اینچنین القا کرد... (87)
و براى آنان مجسمه گوسالهاى که صدایى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پدید آورد; و (به یکدیگر) گفتند: «این خداى شما، و خداى موسى است!» و او فراموش کرد (پیمانى را که با خدا بسته بود)! (88)
آیا نمىبینند که (این گوساله) هیچ پاسخى به آنان نمىدهد، و مالک هیچ گونه سود و زیانى براى آنها نیست؟! (89)
و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: «اى قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفتهاید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروى کنید، و فرمانم را اطاعت نمایید!» (90)
ولى آنها گفتند: «ما همچنان گرد آن مىگردیم (و به پرستش گوساله ادامه مىدهیم) تا موسى به سوى ما بازگردد!» (91)
(موسى) گفت: «اى هارون! چرا هنگامى که دیدى آنها گمراه شدند... (92)
از من پیروى نکردى؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودى؟!» (93)
(هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! ( اى برادر!) ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویى تو میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به کار نبستى!» (94)
(موسى رو به سامرى کرد و) گفت: «تو چرا این کار را کردى، اى سامرى؟!» (95)
گفت: «من چیزى دیدم که آنها ندیدند; من قسمتى از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم، و اینچنین (هواى) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد!» (96)
(موسى) گفت: «برو، که بهره تو در زندگى دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگوئى سخللّهبا من تماس نگیر!» و تو میعادى (از عذاب خدا) دارى، که هرگز تخلف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش مىکردى! و ببین ما آن را نخست مىسوزانیم; سپس ذرات آن را به دریا مىپاشیم! (97)
معبود شما تنها خداوندى است که جز او معبودى نیست; و علم او همه چیز را فرا گرفته است! سذللّه (98)
این گونه بخشى از اخبار پیشین را براى تو بازگو مىکنیم; و ما از نزد خود، ذکر (و قرآنى) به تو دادیم! (99)
هر کس از آن روى گردان شود، روز قیامت بار سنگینى (از گناه و مسؤولیت) بر دوش خواهد داشت! (100)
در حالى که جاودانه در آن خواهند ماند; و بد بارى است براى آنها در روز قیامت! (101)
همان روزى که در «صور» دمیده مىشود; و مجرمان را با بدنهاى کبود، در آن روز جمع مىکنیم! (102)
آنها آهسته با هم گفتگو مىکنند; (بعضى مىگویند:) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقف کردید! (و نمىدانند چقدر طولانى بوده است!) (103)
ما به آنچه آنها مىگویند آگاهتریم، هنگامى که نیکوروشترین آنها مىگوید:«شما تنها یک روز درنگ کردید!» (104)
و از تو درباره کوهها سؤال مىکنند; بگو: «پروردگارم آنها را (متلاشى کرده) برباد مىدهد! (105)
سپس زمین را صاف و هموار و بىآب و گیاه رها مىسازد... (106)
به گونهاى که در آن، هیچ پستى و بلندى نمىبینى!» (107)
در آن روز، همه از دعوت کننده الهى پیروى نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگى از قبرها برمىخیزند); و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع مىشود; و جز صداى آهسته چیزى نمىشنوى! (108)
در آن روز، شفاعت هیچ کس سودى نمىبخشد، جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است. (109)
آنچه را پیش رو دارند، و آنچه را (در دنیا) پشت سرگذاشتهاند مىداند; ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند! (110)
و (در آن روز) همه چهرهها در برابر خداوند حى قیوم، خاضع مىشود; و مایوس (و زیانکار) است آن که بار ستمى بر دوش دارد! (111)
(اما) آن کس که کارهاى شایسته انجام دهد، در حالى که مؤمن باشد، نه از ظلمى مىترسد، و نه از نقصان حقش. (112)
و این گونه آن را قرآنى عربى ( فصیح و گویا) نازل کردیم، و انواع وعیدها (و انذارها) را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند; یا براى آنان تذکرى پدید آورد! (113)
پس بلندمرتبه است خداوندى که سلطان حق است! پس نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحى آن بر تو تمام شود; و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن!» (114)
پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم; اما او فراموش کرد; و عزم استوارى براى او نیافتیم! (115)
و به یاد آور هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده کنید!» همگى سجده کردند; جز ابلیس که سرباز زد (و سجده نکرد)! (116)
پس گفتیم: «اى آدم! این (ابلیس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بیرون کند; که به زحمت و رنج خواهى افتاد! (117)
(اما تو در بهشت راحت هستى! و مزیتش) براى تو این است که در آن گرسنه و برهنه نخواهى شد; (118)
و در آن تشنه نمىشوى، و حرارت آفتاب آزارت نمىدهد!» (119)
ولى شیطان او را وسوسه کرد و گفت: «اى آدم! آیا مىخواهى تو را به درخت زندگى جاوید، و ملکى بىزوال راهنمایى کنم؟!» (120)
سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتیشان فرو ریخت،) و عورتشان آشکار گشت و براى پوشاندن خود، از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند! (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى کرد، و از پاداش او محروم شد! (121)
سپس پروردگارش او را برگزید، و توبهاش را پذیرفت، و هدایتش نمود. (122)
(خداوند) فرمود: «هر دو از آن (بهشت) فرود آیید، در حالى که دشمن یکدیگر خواهید بود! ولى هرگاه هدایت من به سراغ شما آید، هر کس از هدایت من پیروى کند، نه گمراه مىشود، و نه در رنج خواهد بود! (123)
و هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت; و روز قیامت، او را نابینا محشور مىکنیم!» (124)
مىگوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردى؟! من که بینا بودم!» (125)
مىفرماید: «آن گونه که آیات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش کردى; امروز نیز تو فراموش خواهى شد!» (126)
و این گونه جزا مىدهیم کسى را که اسراف کند، و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد! و عذاب آخرت، شدیدتر و پایدارتر است! (127)
آیا براى هدایت آنان کافى نیست که بسیارى از نسلهاى پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم، و اینها در مسکنهاى (ویران شده) آنان راه مىروند! مسلما در این امر، نشانههاى روشنى براى خردمندان است. (128)
و اگر سنت و تقدیر پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود، عذاب الهى بزودى دامان آنان را مىگرفت! (129)
پس در برابر آنچه مىگویند، صبر کن! و پیش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن; تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور; و همچنین (برخى) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبیح گوى; باشد که (از الطاف الهى) خشنود شوى! (130)
و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادى، که به گروههایى از آنان دادهایم، میفکن! اینها شکوفههاى زندگى دنیاست; تا آنان را در آن بیازماییم; و روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است! (131)
خانواده خود را به نماز فرمان ده; و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزى نمىخواهیم; (بلکه) ما به تو روزى مىدهیم; و عاقبت نیک براى تقواست! (132)
گفتند: «چرا (پیامبر) معجزه و نشانهاى از سوى پروردگارش براى ما نمىآورد؟! (بگو:) آیا خبرهاى روشنى که در کتابهاى (آسمانى) نخستین بوده، براى آنها نیامد؟! (133)
اگر ما آنان را پیش از آن (که قرآن نازل شود) با عذابى هلاک مىکردیم، (در قیامت) مىگفتند: «پروردگارا! چرا پیامبرى براى ما نفرستادى تا از آیات تو پیروى کنیم، پیش از آنکهذلیل و رسوا شویم!» (134)
بگو: «همه (ما و شما) در انتظاریم! (ما در انتظار وعده پیروزى، و شما در انتظار شکست ما!) حال که چنین است، انتظار بکشید! اما بزودى مىدانید چه کسى از اصحاب صراط مستقیم، و چه کسى هدایت یافته است! (135)
سورة مریم 19
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حمد مخصوص خدایى است که این کتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزیده)اش نازل کرد، و هیچ گونه کژى در آن قرار نداد... (1)
در حالى که ثابت و مستقیم و نگاهبان کتابهاى (آسمانى) دیگر است; تا (بدکاران را) از عذاب شدید او بترساند; و مؤمنانى را که کارهاى شایسته انجام مىدهند، بشارت دهد که پاداش نیکویى براى آنهاست... (2)
(همان بهشت برین) که جاودانه در آن خواهند ماند! (3)
و (نیز) آنها را که گفتند: «خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب کرده است»، انذار کند. (4)
نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگى از دهانشان خارج مىشود! آنها فقط دروغ مىگویند! (5)
ج832)گویى مىخواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاورند! (6)
ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل مىکنند! (7)
(ولى) این زرق و برقها پایدار نیست، و ما (سرانجام) قشر روى زمین را خاک بى گیاهى قرار مىدهیم! (8)
آیا گمان کردى اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟! (9)
« زمانى را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!» (10)
ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زدیم، و سالها در خواب فرو رفتند. (11)
سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کردهاند. (12)
ما داستان آنان را بحق براى تو بازگو مىکنیم; آنها جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم. (13)
و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است; هرگز غیر او معبودى را نمىخوانیم; که اگر چنین کنیم، سخنى بگزاف گفتهایم. (14)
این قوم ما هستند که معبودهایى جز خدا انتخاب کردهاند; چرا دلیل آشکارى (بر این کار) نمىآورند؟! و چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!» (15)
و (به آنها گفتیم:) هنگامى که از آنان و آنچه جز خدا مىپرستند کنارهگیرى کردید، به غار پناه برید; که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما مىگستراند; و در این امر، آرامشى ب شما فراهم مىسازد! (16)
و (اگر در آنجا بودى) خورشید را مىدیدى که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمایل مىگردد; و به هنگام غروب، به سمت چپ; و آنها در محل وسیعى از آن (غار) قرار داشتند; این از آیات خداست! هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعى اوست; و هر کس را گمراه نماید، هرگز ولى و راهنمایى براى او نخواهى یافت! (17)
و (اگر به آنها نگاه مىکردى) مىپنداشتى بیدارند; در حالى که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ میگرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانى مىکرد). اگر نگاهشان مىکردى، از آنان مىگریختى; و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مىشد! (18)
اینگونه آنها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند; یکى از آنها گفت: «چه مدت خوابیدید؟!» گفتند: «یک روز، یا بخشى از یک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقیقا بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اکنون یک نفر از خودتان را با این سکهاى که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آنها غذاى پاکیزهترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بیاورد. اما باید دقت کند، و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد... (19)
چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مىکنند; یا شما را به آیین خویش بازمىگردانند; و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهید دید!» (20)
و اینچنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است; و در پایان جهان و قیام قیامت شکى نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهى مىگفتند: «بنایى بر آنان بسازید (تا براى همیشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولى آنها که از رازشان آگاهى یافتند (و آن را دلیلى بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدى در کنار (مدفن) آنها مىسازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)» (21)
گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود!» و گروهى مىگویند: سخللّهپنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.» -همه اینها سخنانى بىدلیل است- و گروهى مىگویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو; و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن! (22)
و هرگز در مورد کارى نگو: «من فردا آن را انجام مىدهم»... (23)
مگر اینکه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش کردى، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور; و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از این هدایت کند!» (24)
آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نه سال (نیز) بر آن افزودند. (25)
بگو: «خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است; غیب آسمانها و زمین از آن اوست! راستى چه بینا و شنواست! آنها هیچ ولى و سرپرستى جز او ندارند! و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمىدهد!» (26)
آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت کن! هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمىسازد; و هرگز پناهگاهى جز او نمىیابى! (27)
با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند، و تنها رضاى او را مىطلبند! و هرگز بخاطر زیورهاى دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هواى نفس پیروى کردند، و کارهایشان افراطى است. (28)
بگو: «این حق است از سوى پروردگارتان! هر کس مىخواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس میخواهد کافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده کردیم که سراپردهاش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضاى آب کنند، آبى براى آنان میاورند که همچون فلز گداخته صورتها را بریان مىکند! چه بد نوشیدنى، و چه بد محل اجتماعى است! (29)
مسلما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد! (30)
آنها کسانى هستند که بهشت جاودان براى آنان است; باغهایى از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جارى است; در آنجا با دستبندهایى از طلا آراسته مىشوند; و لباسهایى (فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، دربر مىکنند; در حالى که بر تختها تکیه کردهاند. چه پاداش خوبى، و چه جمع نیکویى! (31)
(اى پیامبر!) براى آنان مثالى بزن: آن دو مرد، که براى یکى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم; و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم; و در میانشان زراعت پر برکتى قراردادیم. (32)
هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوههاى فراوان،) و چیزى فروگذار نکرده بود; و میان آن دو، نهر بزرگى جارى ساخته بودیم. (33)
صاحب این باغ، درآمد فراوانى داشت; به همین جهت، به دوستش -در حالى که با او گفتگو مىکرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!» (34)
و در حالى که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمىکنم هرگز این باغ نابود شود! (35)
و باور نمىکنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتى در کار باشد)، جایگاهى بهتر از این جا خواهم یافت!» (36)
دوست (با ایمان) وى -در حالى که با او گفتگو مىکرد- گفت: «آیا به خدایى که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملى قرار داد ، کافر شدى؟! (37)
ولى من کسى هستم که «الله» پروردگار من است; و هیچ کس را شریک پروردگارم قرارنمىدهم! (38)
چرا هنگامى که وارد باغت شدى، نگفتى این نعمتى است که خدا خواسته است؟! قوت (و نیرویى) جز از ناحیه خدا نیست! و اگر مىبینى من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمى نیست)! (39)
شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد; و مجازات حساب شدهاى از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونهاى که آن را به زمین بىگیاه لغزندهاى مبدل کند! (40)
و یا آب آن در اعمال زمین فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانى آن را به دست آورى!» (41)
(به هر حال عذاب الهى فرا رسید،) و تمام میوههاى آن نابود شد; و او بخاطر هزینه هایى که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهاى خود را به هم مىمالید -در حالى که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود- و مىگفت: «اى کاش کسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم! سذللّه (42)
و گروهى نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند یارى دهند; و از خودش (نیز) نمىتوانست یارى گیرد. (43)
در آنجا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترین ثواب، و بهترین عاقبت را (براى مطیعان) دارد! (44)
(اى پیامبر!) زندگى دنیا را براى آنان به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مىفرستیم; و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز مىشود و) در هم فرومیرود. اما بعد از مدتى مىخشکد; و بادها آن را به هر سو پراکنده مىکند; و خداوند بر همه چیز تواناست! (45)
مال و فرزند، زینت زندگى دنیاست; و باقیات صالحات ( ارزشهاى پایدار و شایسته) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخشتر است! (46)
و روزى را به خاطر بیاور که کوهها را به حرکت درآوریم; و زمین را آشکار (و مسطح) مىبینى; و همه آنان ( انسانها) را برمىانگیزیم، و احدى از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد! (47)
آنها همه در یک صف به (پیشگاه) پروردگارت عرضه مىشوند; (و به آنان گفته مىشود:) همگى نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم! اما شما گمان مىکردید ما هرگز موعدى برایتان قرار نخواهیم داد! (48)
و کتاب ( کتابى که نامه اعمال همه انسانهاست) در آن جا گذارده مىشود، پس گنهکاران را مىبینى که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند; و مىگویند: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالى است که) همه اعمال خود را حاضر مىبینند; و پروردگارت به هیچ کس ستم نمىکند. (49)
به یاد آرید زمانى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده کنید!» آنها همگى سجده کردند جز ابلیس -که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بیرون شد آیا (با این حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولیاى خود انتخاب مىکنید، در حالى که آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شیطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جایگزینى بدى است براى ستمکاران! (50)
من هرگز آنها ( ابلیس و فرزندانش) را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین، و نه به هنگام آفرینش خودشان، حاضر نساختم! و من هیچ گاه گمراهکنندگان را دستیار خود قرار نمىدهم! (51)
به خاطر بیاورید روزى را که (خداوند) مىگوید: «همتایانى را که براى من مىپنداشتید، بخوانید (تا به کمک شما بشتابند!)» ولى هر چه آنها را مىخوانند،جوابشان نمىدهند; و در میان این دو گروه، کانون هلاکتى قراردادهایم! (52)
و گنهکاران، آتش (دوزخ) را مىبینند; و یقین مىکنند که با آن درمىآمیزند،و هیچ گونه راه گریزى از آن نخواهند یافت. (53)
و در این قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بیان کردهایم; ولى انسان بیش از هر چیز، به مجادله مىپردازد! (54)
و چیزى مردم را بازنداشت از اینکه -وقتى هدایت به سراغشان آمد- ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز اینکه (خیرهسرى کردند; گویى مىخواستند) سرنوشت پیشینیان براى آنان بیاید، یا عذاب (الهى) در برابرشان قرار گیرد! (55)
ما پیامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمىفرستیم; اما کافران همواره مجادله به باطل مىکنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسیله آن از میان بردارند! و آیات ما، و مجازاتهایى را که به آنان وعده داده شده است،به باد مسخره گرفتند! (56)
چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شده، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دستهاى خود پیش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دلهاى اینها پردههایى افکندهایم تا نفهمند; و در گوشهایشان سنگینى قرار دادهایم (تا صداى حق را نشنوند)! و از این رو اگر آنها را به سوى هدایت بخوانى، هرگز هدایت نمىشوند! (57)
و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است; اگر مىخواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر براى آنها مىفرستاد; ولى براى آنان موعدى است که هرگز از آن راه فرارى نخواهند داشت! (58)
این شهرها و آبادیهایى است که ما آنها را هنگامى که ستم کردند هلاک نمودیم; و براى هلاکتشان موعدى قرار دادیم! (آنها ویرانههایش را با چشم مىبینند، و عبرت نمىگیرند!) (59)
به خاطر بیاور هنگامى را که موسى به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمىدارم تا به محل تلاقى دو دریا برسم; هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم! (60)
(ولى) هنگامى که به محل تلاقى آن دو دریا رسیدند، ماهى خود را (که براى تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند; و ماهى راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). (61)
هنگامى که از آن جا گذشتند، (موسى) به یار همسفرش گفت: «غذاى ما را بیاور، که سخت از این سفر خسته شدهایم!» (62)
گفت: «به خاطر دارى هنگامى که ما (براى استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهى را بازگو کنم -و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد- و ماهى بطرز شگفتآورى راه خود را در دریا پیش گرفت!» (63)
(موسى) گفت: «آن همان بود که ما مىخواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى که پىجویى مىکردند. (64)
(در آن جا) بندهاى از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم. (65)
موسى به او گفت: «آیا از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزى؟» (66)
گفت: «تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى! (67)
و چگونه مىتوانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى؟! (68)
(موسى) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهى یافت; و در هیچ کارى مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» (69)
(خضر) گفت: «پس اگر مىخواهى بدنبال من بیایى، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براى تو بازگو کنم.» (70)
آن دو به راه افتادند; تا آن که سوار کشتى شدند، (خضر) کشتى را سوراخ کرد. (موسى) گفت: ; سخللّهآیا آن را سوراخ کردى که اهلش را غرق کنى؟! راستى که چه کار بدى انجام دادى!» (71)
گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى؟!» (72)
(موسى) گفت: «مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر! سذللّه (73)
باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانى را دیدند; و او آن نوجوان را کشت. (موسى) گفت: سخللّهآیا انسان پاکى را، بى آنکه قتلى کرده باشد، کشتى؟! براستى کار زشتى انجام دادى! سذللّه (74)
(باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمىتوانى با من صبر کنى؟!» (75)
(موسى) گفت: «بعد از این اگر درباره چیزى از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهى نکن; (زیرا) از سوى من معذور خواهى بود!» (76)
باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریهاى رسیدند; از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند; ولى آنان از مهمان کردنشان خوددارى نمودند; (با این حال) در آن جا دیوارى یافتند که مىخواست فروریزد; و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسى) گفت: «(لااقل) مىخواستى در مقابل این کار مزدى بگیرى!» (77)
او گفت: «اینک زمان جدایى من و تو فرا رسیده; اما بزودى راز آنچه را که نتوانستى در برابر آن صبر کنى، به تو خبر مىدهم. (78)
اما آن کشتى مال گروهى از مستمندان بود که با آن در دریا کار مىکردند; و من خواستم آن را معیوب کنم; (چرا که) پشت سرشان پادشاهى (ستمگر) بود که هر کشتى (سالمى) را بزور میگرفت! (79)
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند; و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد! (80)
از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاکتر و با محبتتر به آن دو بدهد! (81)
و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود; و زیر آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت; و پدرشان مرد صالحى بود; و پروردگار تو مىخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند; این رحمتى از پروردگارت بود; و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم; این بود رازکارهایى که نتوانستى در برابر آنها شکیبایى به خرج دهى!» (82)
و از تو درباره «ذو القرنین» مىپرسند; بگو: «بزودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم کرد.» (83)
ما به او در روى زمین، قدرت و حکومت دادیم; و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. (84)
او از این اسباب، (پیروى و استفاده) کرد... (85)
تا به غروبگاه آفتاب رسید; (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسم شد) که خورشید در چشمه تیره و گلآلودى فرو مىرود; و در آن جا قومى را یافت; گفتیم: «اى ذو القرنین! آیا مىخواهى (آنان) را مجازات کنى، و یا روش نیکویى در مورد آنها انتخاب نمایى؟» (86)
گفت: «اما کسى را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد; سپس به سوى پروردگارش بازمىگردد، و خدا او را مجازات شدیدى خواهد کرد! (87)
و اما کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیکوتر خواهد داشت; و ما دستور آسانى به او خواهیم داد.» (88)
سپس (بار دیگر) از اسبابى (که در اختیار داشت) بهره گرفت... (89)
تا به خاستگاه خورشید رسید; (در آن جا) دید خورشید بر جمعیتى طلوع مىکند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانى نداشتند). (90)
(آرى) اینچنین بود (کار ذو القرنین)! و ما بخوبى از امکاناتى که نزد او بود آگاه بودیم! (91)
(باز) از اسباب مهمى (که در اختیار داشت) استفاده کرد... (92)
(و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید; و در کنار آن دو (کوه) قومى را یافت که هیچ سخنى را نمىفهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)! (93)
(آن گروه به او) گفتند: «اى ذو القرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مىکنند; آیا ممکن است ما هزینهاى براى تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدى ایجاد کنى؟!» (94)
(ذو القرنین) گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد مىکنید)! مرا با نیرویى یارى دهید، تا میان شما و آنها سد محکمى قرار دهم! (95)
قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید (و آنها را روى هم بچینید)!» تا وقتى که کاملا میان دو کوه را پوشانید، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید، و) در آن بدمید!» (آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، و گفت: «(اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روى آن بریزم!» (96)
(سرانجام چنان سد نیرومندى ساخت) که آنها ( طایفه یاجوج و ماجوج) قادر نبودند از آن بالا روند; و نمىتوانستند نقبى در آن ایجاد کنند. (97)
(آنگاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است! اما هنگامى که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مىکوبد; و وعده پروردگارم حق است!» (98)
و در آن روز (که جهان پایان مىگیرد)، ما آنان را چنان رها مىکنیم که درهم موج مىزنند; و در صور ( شیپور) دمیده مىشود; و ما همه را جمع مىکنیم! (99)
در آن روز، جهنم را بر کافران عرضه مىداریم! (100)
همانها که پردهاى چشمانشان را از یاد من پوشانده بود، و قدرت شنوایى نداشتند! (101)
آیا کافران پنداشتند مىتوانند بندگانم را به جاى من اولیاى خود انتخاب کنند؟! ما جهنم را براى پذیرایى کافران آماده کردهایم! (102)
بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ (103)
آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده; با این حال، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند!» (104)
آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند; به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانى براى آنها برپا نخواهیم کرد! (105)
(آرى،) این گونه است! کیفرشان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند، و آیات من و پیامبرانم را به سخریه گرفتند! (106)
اما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، باغهاى بهشت برین محل پذیرایى آنان خواهد بود. (107)
آنها جاودانه در آن خواهند ماند; و هرگز تقاضاى نقل مکان از آن جا نمىکنند! (108)
بگو: «اگر دریاها براى (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان مىگیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد; هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!» (109)
بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شما; (امتیازم این است که) به من وحى مىشود که تنها معبودتان معبود یگانه است; پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! (110)
سورة الکهف 18
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حمد مخصوص خدایى است که این کتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزیده)اش نازل کرد، و هیچ گونه کژى در آن قرار نداد... (1)
در حالى که ثابت و مستقیم و نگاهبان کتابهاى (آسمانى) دیگر است; تا (بدکاران را) از عذاب شدید او بترساند; و مؤمنانى را که کارهاى شایسته انجام مىدهند، بشارت دهد که پاداش نیکویى براى آنهاست... (2)
(همان بهشت برین) که جاودانه در آن خواهند ماند! (3)
و (نیز) آنها را که گفتند: «خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب کرده است»، انذار کند. (4)
نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگى از دهانشان خارج مىشود! آنها فقط دروغ مىگویند! (5)
ج832)گویى مىخواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به این گفتار ایمان نیاورند! (6)
ما آنچه را روى زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل مىکنند! (7)
(ولى) این زرق و برقها پایدار نیست، و ما (سرانجام) قشر روى زمین را خاک بى گیاهى قرار مىدهیم! (8)
آیا گمان کردى اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟! (9)
« زمانى را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!» (10)
ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زدیم، و سالها در خواب فرو رفتند. (11)
سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کردهاند. (12)
ما داستان آنان را بحق براى تو بازگو مىکنیم; آنها جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم. (13)
و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است; هرگز غیر او معبودى را نمىخوانیم; که اگر چنین کنیم، سخنى بگزاف گفتهایم. (14)
این قوم ما هستند که معبودهایى جز خدا انتخاب کردهاند; چرا دلیل آشکارى (بر این کار) نمىآورند؟! و چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!» (15)
و (به آنها گفتیم:) هنگامى که از آنان و آنچه جز خدا مىپرستند کنارهگیرى کردید، به غار پناه برید; که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما مىگستراند; و در این امر، آرامشى ب شما فراهم مىسازد! (16)
و (اگر در آنجا بودى) خورشید را مىدیدى که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمایل مىگردد; و به هنگام غروب، به سمت چپ; و آنها در محل وسیعى از آن (غار) قرار داشتند; این از آیات خداست! هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعى اوست; و هر کس را گمراه نماید، هرگز ولى و راهنمایى براى او نخواهى یافت! (17)
و (اگر به آنها نگاه مىکردى) مىپنداشتى بیدارند; در حالى که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ میگرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانى مىکرد). اگر نگاهشان مىکردى، از آنان مىگریختى; و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مىشد! (18)
اینگونه آنها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند; یکى از آنها گفت: «چه مدت خوابیدید؟!» گفتند: «یک روز، یا بخشى از یک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقیقا بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اکنون یک نفر از خودتان را با این سکهاى که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آنها غذاى پاکیزهترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بیاورد. اما باید دقت کند، و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد... (19)
چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مىکنند; یا شما را به آیین خویش بازمىگردانند; و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهید دید!» (20)
و اینچنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است; و در پایان جهان و قیام قیامت شکى نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهى مىگفتند: «بنایى بر آنان بسازید (تا براى همیشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولى آنها که از رازشان آگاهى یافتند (و آن را دلیلى بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدى در کنار (مدفن) آنها مىسازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)» (21)
گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود!» و گروهى مىگویند: سخللّهپنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.» -همه اینها سخنانى بىدلیل است- و گروهى مىگویند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو; و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن! (22)
و هرگز در مورد کارى نگو: «من فردا آن را انجام مىدهم»... (23)
مگر اینکه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش کردى، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور; و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از این هدایت کند!» (24)
آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نه سال (نیز) بر آن افزودند. (25)
بگو: «خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است; غیب آسمانها و زمین از آن اوست! راستى چه بینا و شنواست! آنها هیچ ولى و سرپرستى جز او ندارند! و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمىدهد!» (26)
آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت کن! هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمىسازد; و هرگز پناهگاهى جز او نمىیابى! (27)
با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند، و تنها رضاى او را مىطلبند! و هرگز بخاطر زیورهاى دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هواى نفس پیروى کردند، و کارهایشان افراطى است. (28)
بگو: «این حق است از سوى پروردگارتان! هر کس مىخواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس میخواهد کافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده کردیم که سراپردهاش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضاى آب کنند، آبى براى آنان میاورند که همچون فلز گداخته صورتها را بریان مىکند! چه بد نوشیدنى، و چه بد محل اجتماعى است! (29)
مسلما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد! (30)
آنها کسانى هستند که بهشت جاودان براى آنان است; باغهایى از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جارى است; در آنجا با دستبندهایى از طلا آراسته مىشوند; و لباسهایى (فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، دربر مىکنند; در حالى که بر تختها تکیه کردهاند. چه پاداش خوبى، و چه جمع نیکویى! (31)
(اى پیامبر!) براى آنان مثالى بزن: آن دو مرد، که براى یکى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم; و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم; و در میانشان زراعت پر برکتى قراردادیم. (32)
هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوههاى فراوان،) و چیزى فروگذار نکرده بود; و میان آن دو، نهر بزرگى جارى ساخته بودیم. (33)
صاحب این باغ، درآمد فراوانى داشت; به همین جهت، به دوستش -در حالى که با او گفتگو مىکرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم!» (34)
و در حالى که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمىکنم هرگز این باغ نابود شود! (35)
و باور نمىکنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتى در کار باشد)، جایگاهى بهتر از این جا خواهم یافت!» (36)
دوست (با ایمان) وى -در حالى که با او گفتگو مىکرد- گفت: «آیا به خدایى که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملى قرار داد ، کافر شدى؟! (37)
ولى من کسى هستم که «الله» پروردگار من است; و هیچ کس را شریک پروردگارم قرارنمىدهم! (38)
چرا هنگامى که وارد باغت شدى، نگفتى این نعمتى است که خدا خواسته است؟! قوت (و نیرویى) جز از ناحیه خدا نیست! و اگر مىبینى من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمى نیست)! (39)
شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد; و مجازات حساب شدهاى از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونهاى که آن را به زمین بىگیاه لغزندهاى مبدل کند! (40)
و یا آب آن در اعمال زمین فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانى آن را به دست آورى!» (41)
(به هر حال عذاب الهى فرا رسید،) و تمام میوههاى آن نابود شد; و او بخاطر هزینه هایى که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهاى خود را به هم مىمالید -در حالى که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود- و مىگفت: «اى کاش کسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم! سذللّه (42)
و گروهى نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند یارى دهند; و از خودش (نیز) نمىتوانست یارى گیرد. (43)
در آنجا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترین ثواب، و بهترین عاقبت را (براى مطیعان) دارد! (44)
(اى پیامبر!) زندگى دنیا را براى آنان به آبى تشبیه کن که از آسمان فرو مىفرستیم; و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز مىشود و) در هم فرومیرود. اما بعد از مدتى مىخشکد; و بادها آن را به هر سو پراکنده مىکند; و خداوند بر همه چیز تواناست! (45)
مال و فرزند، زینت زندگى دنیاست; و باقیات صالحات ( ارزشهاى پایدار و شایسته) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخشتر است! (46)
و روزى را به خاطر بیاور که کوهها را به حرکت درآوریم; و زمین را آشکار (و مسطح) مىبینى; و همه آنان ( انسانها) را برمىانگیزیم، و احدى از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد! (47)
آنها همه در یک صف به (پیشگاه) پروردگارت عرضه مىشوند; (و به آنان گفته مىشود:) همگى نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم! اما شما گمان مىکردید ما هرگز موعدى برایتان قرار نخواهیم داد! (48)
و کتاب ( کتابى که نامه اعمال همه انسانهاست) در آن جا گذارده مىشود، پس گنهکاران را مىبینى که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند; و مىگویند: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالى است که) همه اعمال خود را حاضر مىبینند; و پروردگارت به هیچ کس ستم نمىکند. (49)
به یاد آرید زمانى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده کنید!» آنها همگى سجده کردند جز ابلیس -که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بیرون شد آیا (با این حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولیاى خود انتخاب مىکنید، در حالى که آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شیطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جایگزینى بدى است براى ستمکاران! (50)
من هرگز آنها ( ابلیس و فرزندانش) را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین، و نه به هنگام آفرینش خودشان، حاضر نساختم! و من هیچ گاه گمراهکنندگان را دستیار خود قرار نمىدهم! (51)
به خاطر بیاورید روزى را که (خداوند) مىگوید: «همتایانى را که براى من مىپنداشتید، بخوانید (تا به کمک شما بشتابند!)» ولى هر چه آنها را مىخوانند،جوابشان نمىدهند; و در میان این دو گروه، کانون هلاکتى قراردادهایم! (52)
و گنهکاران، آتش (دوزخ) را مىبینند; و یقین مىکنند که با آن درمىآمیزند،و هیچ گونه راه گریزى از آن نخواهند یافت. (53)
و در این قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بیان کردهایم; ولى انسان بیش از هر چیز، به مجادله مىپردازد! (54)
و چیزى مردم را بازنداشت از اینکه -وقتى هدایت به سراغشان آمد- ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز اینکه (خیرهسرى کردند; گویى مىخواستند) سرنوشت پیشینیان براى آنان بیاید، یا عذاب (الهى) در برابرشان قرار گیرد! (55)
ما پیامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمىفرستیم; اما کافران همواره مجادله به باطل مىکنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسیله آن از میان بردارند! و آیات ما، و مجازاتهایى را که به آنان وعده داده شده است،به باد مسخره گرفتند! (56)
چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شده، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دستهاى خود پیش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دلهاى اینها پردههایى افکندهایم تا نفهمند; و در گوشهایشان سنگینى قرار دادهایم (تا صداى حق را نشنوند)! و از این رو اگر آنها را به سوى هدایت بخوانى، هرگز هدایت نمىشوند! (57)
و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است; اگر مىخواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر براى آنها مىفرستاد; ولى براى آنان موعدى است که هرگز از آن راه فرارى نخواهند داشت! (58)
این شهرها و آبادیهایى است که ما آنها را هنگامى که ستم کردند هلاک نمودیم; و براى هلاکتشان موعدى قرار دادیم! (آنها ویرانههایش را با چشم مىبینند، و عبرت نمىگیرند!) (59)
به خاطر بیاور هنگامى را که موسى به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمىدارم تا به محل تلاقى دو دریا برسم; هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم! (60)
(ولى) هنگامى که به محل تلاقى آن دو دریا رسیدند، ماهى خود را (که براى تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند; و ماهى راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). (61)
هنگامى که از آن جا گذشتند، (موسى) به یار همسفرش گفت: «غذاى ما را بیاور، که سخت از این سفر خسته شدهایم!» (62)
گفت: «به خاطر دارى هنگامى که ما (براى استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهى را بازگو کنم -و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد- و ماهى بطرز شگفتآورى راه خود را در دریا پیش گرفت!» (63)
(موسى) گفت: «آن همان بود که ما مىخواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى که پىجویى مىکردند. (64)
(در آن جا) بندهاى از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم. (65)
موسى به او گفت: «آیا از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزى؟» (66)
گفت: «تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى! (67)
و چگونه مىتوانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى؟! (68)
(موسى) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهى یافت; و در هیچ کارى مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» (69)
(خضر) گفت: «پس اگر مىخواهى بدنبال من بیایى، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براى تو بازگو کنم.» (70)
آن دو به راه افتادند; تا آن که سوار کشتى شدند، (خضر) کشتى را سوراخ کرد. (موسى) گفت: ; سخللّهآیا آن را سوراخ کردى که اهلش را غرق کنى؟! راستى که چه کار بدى انجام دادى!» (71)
گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى؟!» (72)
(موسى) گفت: «مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر! سذللّه (73)
باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانى را دیدند; و او آن نوجوان را کشت. (موسى) گفت: سخللّهآیا انسان پاکى را، بى آنکه قتلى کرده باشد، کشتى؟! براستى کار زشتى انجام دادى! سذللّه (74)
(باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمىتوانى با من صبر کنى؟!» (75)
(موسى) گفت: «بعد از این اگر درباره چیزى از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهى نکن; (زیرا) از سوى من معذور خواهى بود!» (76)
باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریهاى رسیدند; از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند; ولى آنان از مهمان کردنشان خوددارى نمودند; (با این حال) در آن جا دیوارى یافتند که مىخواست فروریزد; و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسى) گفت: «(لااقل) مىخواستى در مقابل این کار مزدى بگیرى!» (77)
او گفت: «اینک زمان جدایى من و تو فرا رسیده; اما بزودى راز آنچه را که نتوانستى در برابر آن صبر کنى، به تو خبر مىدهم. (78)
اما آن کشتى مال گروهى از مستمندان بود که با آن در دریا کار مىکردند; و من خواستم آن را معیوب کنم; (چرا که) پشت سرشان پادشاهى (ستمگر) بود که هر کشتى (سالمى) را بزور میگرفت! (79)
و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند; و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد! (80)
از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاکتر و با محبتتر به آن دو بدهد! (81)
و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود; و زیر آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت; و پدرشان مرد صالحى بود; و پروردگار تو مىخواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند; این رحمتى از پروردگارت بود; و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم; این بود رازکارهایى که نتوانستى در برابر آنها شکیبایى به خرج دهى!» (82)
و از تو درباره «ذو القرنین» مىپرسند; بگو: «بزودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو خواهم کرد.» (83)
ما به او در روى زمین، قدرت و حکومت دادیم; و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. (84)
او از این اسباب، (پیروى و استفاده) کرد... (85)
تا به غروبگاه آفتاب رسید; (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسم شد) که خورشید در چشمه تیره و گلآلودى فرو مىرود; و در آن جا قومى را یافت; گفتیم: «اى ذو القرنین! آیا مىخواهى (آنان) را مجازات کنى، و یا روش نیکویى در مورد آنها انتخاب نمایى؟» (86)
گفت: «اما کسى را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد; سپس به سوى پروردگارش بازمىگردد، و خدا او را مجازات شدیدى خواهد کرد! (87)
و اما کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیکوتر خواهد داشت; و ما دستور آسانى به او خواهیم داد.» (88)
سپس (بار دیگر) از اسبابى (که در اختیار داشت) بهره گرفت... (89)
تا به خاستگاه خورشید رسید; (در آن جا) دید خورشید بر جمعیتى طلوع مىکند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششى براى آنها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانى نداشتند). (90)
(آرى) اینچنین بود (کار ذو القرنین)! و ما بخوبى از امکاناتى که نزد او بود آگاه بودیم! (91)
(باز) از اسباب مهمى (که در اختیار داشت) استفاده کرد... (92)
(و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید; و در کنار آن دو (کوه) قومى را یافت که هیچ سخنى را نمىفهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)! (93)
(آن گروه به او) گفتند: «اى ذو القرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مىکنند; آیا ممکن است ما هزینهاى براى تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدى ایجاد کنى؟!» (94)
(ذو القرنین) گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد مىکنید)! مرا با نیرویى یارى دهید، تا میان شما و آنها سد محکمى قرار دهم! (95)
قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید (و آنها را روى هم بچینید)!» تا وقتى که کاملا میان دو کوه را پوشانید، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید، و) در آن بدمید!» (آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، و گفت: «(اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روى آن بریزم!» (96)
(سرانجام چنان سد نیرومندى ساخت) که آنها ( طایفه یاجوج و ماجوج) قادر نبودند از آن بالا روند; و نمىتوانستند نقبى در آن ایجاد کنند. (97)
(آنگاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است! اما هنگامى که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مىکوبد; و وعده پروردگارم حق است!» (98)
و در آن روز (که جهان پایان مىگیرد)، ما آنان را چنان رها مىکنیم که درهم موج مىزنند; و در صور ( شیپور) دمیده مىشود; و ما همه را جمع مىکنیم! (99)
در آن روز، جهنم را بر کافران عرضه مىداریم! (100)
همانها که پردهاى چشمانشان را از یاد من پوشانده بود، و قدرت شنوایى نداشتند! (101)
آیا کافران پنداشتند مىتوانند بندگانم را به جاى من اولیاى خود انتخاب کنند؟! ما جهنم را براى پذیرایى کافران آماده کردهایم! (102)
بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ (103)
آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده; با این حال، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند!» (104)
آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند; به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانى براى آنها برپا نخواهیم کرد! (105)
(آرى،) این گونه است! کیفرشان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند، و آیات من و پیامبرانم را به سخریه گرفتند! (106)
اما کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، باغهاى بهشت برین محل پذیرایى آنان خواهد بود. (107)
آنها جاودانه در آن خواهند ماند; و هرگز تقاضاى نقل مکان از آن جا نمىکنند! (108)
بگو: «اگر دریاها براى (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان مىگیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد; هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!» (109)
بگو: «من فقط بشرى هستم مثل شما; (امتیازم این است که) به من وحى مىشود که تنها معبودتان معبود یگانه است; پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! (110)
سورة الاسراء 17
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
پاک و منزه است خدایى که بندهاش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى -که گرداگردش را پربرکت ساختهایم- برد، تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم; چرا که او شنوا و بیناست. (1)
ما به موسى کتاب آسمانى دادیم; و آن را وسیله هدایت بنى اسرائیل ساختیم; (و گفتیم:) غیر ما را تکیهگاه خود قرار ندهید! (2)
اى فرزندان کسانى که با نوح (بر کشتى) سوار کردیم! او بنده شکرگزارى بود. (شما هم مانند او باشید، تا نجات یابید!) (3)
ما به بنى اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دوبار در زمین فساد خواهید کرد، و برترىجویى بزرگى خواهید نمود. (4)
هنگامى که نخستین وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پیکارجوى خود را بر ضد شما میانگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند; حتى براى به دست آوردن مجرمان)، خانهها را جستجو مىکنند; و این وعدهاى است قطعى! (5)
سپس شما را بر آنها چیره مىکنیم; و شما را به وسیله داراییها و فرزندانى کمک خواهیم کرد; و نفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرارمىدهیم. (6)
اگر نیکى کنید، به خودتان نیکى مىکنید; و اگر بدى کنید باز هم به خود مىکنید. و هنگامى که وعده دوم فرا رسد، (آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر مىشود; و داخل مسجد (الاقصى) مىشوند همان گونه که بار اول وارد شدند; و آنچه را زیر سلطه خود مىگیرند، در هم مىکوبند. (7)
امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هرگاه برگردید، ما هم بازمىگردیم; و جهنم را براى کافران، زندان سختى قرار دادیم. (8)
این قرآن، به راهى که استوارترین راههاست، هدایت مىکند; و به مؤمنانى که اعمال صالح انجام مىدهند، بشارت مىدهد که براى آنها پاداش بزرگى است. (9)
و اینکه آنها که به قیامت ایمان نمىآورند، عذاب دردناکى براى آنان آماده ساختهایم. (10)
انسان (بر اثر شتابزدگى)، بدیها را طلب مىکند آن گونه که نیکیها را مىطلبد; و انسان، همیشه عجول بوده است! (11)
ما شب و روز را دو نشانه توحید و عظمت خود قرار دادیم; سپس نشانه شب را محو کرده، و نشانه روز را روشنىبخش ساختیم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبید (و به تلاش زندگى برخیزید)، و عدد سالها و حساب را بدانید; و هر چیزى را بطور مشخص و آشکار، بیان کردیم. (12)
و هر انسانى، اعمالش را بر گردنش آویختهایم; و روز قیامت، کتابى براى او بیرون مىآوریم که آن را در برابر خود، گشوده مىبیند! (این همان نامه اعمال اوست!) (13)
(و به او مىگوییم:) کتابت را بخوان، کافى است که امروز، خود حسابگر خویش باشى! (14)
هر کس هدایت شود، براى خود هدایت یافته; و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است; و هیچ کس بار گناه دیگرى را به دوش نمىکشد; و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبرى مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.) (15)
و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را براى «مترفین» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بیان مىداریم، سپس هنگامى که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدت درهم مىکوبیم. (16)
چه بسیار مردمى که در قرون بعد از نوح، زندگى مىکردند; (و طبق همین سنت،) آنها را هلاک کردیم! و کافى است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه، و نسبت به آن بیناست. (17)
آن کس که (تنها) زندگى زودگذر (دنیا) را مىطلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم -و به هر کس اراده کنیم- مىدهیم; سپس دوزخ را براى او قرار خواهیم داد، که در آتش سوزانش مىسوزد در حالى که نکوهیده و رانده (درگاه خدا) است. (18)
و آن کس که سراى آخرت را بطلبد، و براى آن سعى و کوشش کند -در حالى که ایمان داشته باشد- سعى و تلاش او، (از سوى خدا) پاداش داده خواهد شد. (19)
هر یک از این دو گروه را از عطاى پروردگارت، بهره و کمک مىدهیم; و عطاى پروردگارت هرگز (از کسى) منع نشده است. (20)
ببین چگونه بعضى را (در دنیا بخاطر تلاششان) بر بعضى دیگر برترى بخشیدهایم; درجات آخرت و برتریهایش، از این هم بیشتر است! (21)
هرگز معبود دیگرى را با خدا قرار مده، که نکوهیده و بىیار و یاور خواهى نشست! (22)
و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید! هرگاه یکى از آن دو، یا هر دوى آنها، نزد تو به سن پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو! (23)
و بالهاى تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده!» (24)
پروردگار شما از درون دلهایتان آگاهتر است; (اگر لغزشى در این زمینه داشتید) هر گاه صالح باشید (و جبران کنید) او بازگشتکنندگان را مىبخشد. (25)
و حق نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن، (26)
چرا که تبذیرکنندگان، برادران شیاطینند; و شیطان در برابر پروردگارش، بسیار ناسپاس بود! (27)
و هرگاه از آنان ( مستمندان) روى برتابى، و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى (تا گشایشى در کارت پدید آید و به آنها کمک کنى)، با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگو! (28)
هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد (نیز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرومانى! (29)
به یقین، پروردگارت روزى را براى هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ مىدارد; او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست. (30)
و فرزندانتان را از ترس فقر، نکشید! ما آنها و شما را روزى مىدهیم; مسلما کشتن آنها گناه بزرگى است! (31)
و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت، و بد راهى است! (32)
و کسى را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید، جز بحق! و آن کس که مظلوم کشته شده، براى ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم; اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است! (33)
و به مال یتیم، جز به بهترین راه نزدیک نشوید، تا به سر حد بلوغ رسد! و به عهد (خود) وفا کنید، که از عهد سؤال مىشود! (34)
و هنگامى که پیمانه مىکنید، حق پیمانه را ادا نمایید، و با ترازوى درست وزن کنید! این براى شما بهتر، و عاقبتش نیکوتر است. (35)
از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند. (36)
و روى زمین، با تکبر راه مرو! تو نمىتوانى زمین را بشکافى، و طول قامتت هرگز به کوهها نمىرسد! (37)
همه اینها گناهش نزد پروردگار تو ناپسند است. (38)
این (احکام)، از حکمتهایى است که پروردگارت به تو وحى فرستاده; و هرگز معبودى با خدا قرار مده، که در جهنم افکنده مىشوى، در حالى که سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهى بود! (39)
آیا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته، و خودش دخترانى از فرشتگان برگزیده است؟! شما سخن بزرگ (و بسیار زشتى) مىگویید! (40)
ما در این قرآن، انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا متذکر شوند! ولى (گروهى از کوردلان،) جز بر نفرتشان نمىافزاید. (41)
بگو: «اگر آنچنان که آنها مىگویند با او خدایانى بود، در این صورت، (خدایان) سعى مىکردند راهى به سوى (خداوند) صاحب عرش پیدا کنند.» (42)
او پاک و برتر است از آنچه آنها مىگویند، بسیار برتر و منزهتر! (43)
آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او مىگویند; و هر موجودى، تسبیح و حمد او مىگوید; ولى شما تسبیح آنها را نمىفهمید; او بردبار و آمرزنده است. (44)
و هنگامى که قرآن مىخوانى، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمىآورند، حجاب ناپیدایى قرارمىدهیم; (45)
و بر دلهایشان پوششهایى، تا آن را نفهمند; و در گوشهایشان سنگینى; و هنگامى که پروردگارت را در قرآن به یگانگى یاد مىکنى، آنها پشت مىکنند و از تو روى بر مىگردانند. (46)
هنگامى که به سخنان تو گوش فرامىدهند، ما بهتر مىدانیم براى چه گوش فرا مىدهند; (و همچنین) در آن هنگام که با هم نجوا مىکنند; آنگاه که ستمگران مىگویند: «شما جز از انسانى که افسون شده، پیروى نمىکنید!» (47)
ببین چگونه براى تو مثلها زدند! در نتیجه گمراه شدند، و نمىتوانند راه حق را پیدا کنند. (48)
و گفتند: «آیا هنگامى که ما، استخوانهاى پوسیده و پراکندهاى شدیم، دگر بار آفرینش تازهاى خواهیم یافت؟!» (49)
بگو: «شما سنگ باشید یا آهن، (50)
یا هر مخلوقى که در نظر شما، از آن هم سختتر است (و از حیات و زندگى دورتر مىباشد، باز خدا قادر است شما را به زندگى مجدد بازگرداند). آنها بزودى مى گویند: «چه کسى ما را بازمىگرداند؟!» بگو: «همان کسى که نخستین بار شما را آفرید.» آنان سر خود را (از روى تعجب و انکار،) به سوى تو خم مىکنند و مىگویند: «در چه زمانى خواهد بود؟!» بگو: «شاید نزدیک باشد! (51)
همان روز که شما را (از قبرهایتان) فرامىخواند; شما هم اجابت مىکنید در حالى که حمد او را مىگویید; مىپندارید تنها مدت کوتاهى (در جهان برزخ) درنگ کردهاید!» (52)
به بندگانم بگو: «سخنى بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان بوسیله سخنان ناموزون)، میان آنها فتنه و فساد مىکند; همیشه شیطان دشمن آشکارى براى انسان بوده است! (53)
پروردگار شما، از (نیات و اعمال) شما آگاهتر است; اگر بخواهد (و شایسته بداند)، شما را مشمول رحمت خود مىسازد; و اگر بخواهد، مجازات مىکند; و ما تو را بعنوان مامور بر آنان نفرستادهایم (که آنان را مجبور به ایمان کنى!) (54)
پروردگار تو، از حال همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند، آگاهتر است; و (اگر تو را بر دیگران برترى دادیم، بخاطر شایستگى توست،) ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم; و به داوود، زبور بخشیدیم. (55)
بگو: «کسانى را که غیر از خدا (معبود خود) مىپندارید، بخوانید! آنها نه مىتوانند مشکلى را از شما برطرف سازند، و نه تغییرى در آن ایجاد کنند.» (56)
کسانى را که آنان مىخوانند، خودشان وسیلهاى (براى تقرب) به پروردگارشان مىجویند، وسیلهاى هر چه نزدیکتر; و به رحمت او امیدوارند; و از عذاب او مىترسند; چرا که عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهیز و وحشت است! (57)
هیچ شهر و آبادى نیست مگر اینکه آن را پیش از روز قیامت هلاک مىکنیم; یا (اگر گناهکارند، ) به عذاب شدیدى گرفتارشان خواهیم ساخت; این، در کتاب الهى ( لوح محفوظ) ثبت است. (58)
هیچ چیز مانع ما نبود که این معجزات (درخواستى بهانهجویان) را بفرستیم جز اینکه پیشینیان (که همین درخواستها را داشتند، و با ایشان هماهنگ بودند)، آن را تکذیب کردند; (از جمله،) ما به (قوم) ثمود، ناقه دادیم; (معجزهاى) که روشنگر بود; اما بر آن ستم کردند (و ناقه را کشتند). ما معجزات را فقط براى بیم دادن (و اتمام حجت) مىفرستیم. (59)
(به یاد آور) زمانى را که به تو گفتیم: «پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد; (و از وضعشان کاملا آگاه است.) و ما آن رؤیایى را که به تو نشان دادیم، فقط براى آزمایش مردم بود; همچنین شجره ملعونه ( درخت نفرین شده) را که در قرآن ذکر کردهایم. ما آنها را بیم داده (و انذار) مىکنیم; اما جز طغیان عظیم، چیزى بر آنها نمىافزاید!» (60)
(به یاد آورید) زمانى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده کنید!» آنها همگى سجده کردند، جز ابلیس که گفت: «آیا براى کسى سجده کنم که او را از خاک آفریدهاى؟!» (61)
(سپس) گفت: «به من بگو، این کسى را که بر من برترى دادهاى (به چه دلیل بوده است؟) اگر مرا تا روز قیامت زنده بگذارى، همه فرزندانش را، جز عده کمى، گمراه و ریشهکن خواهم ساخت!» (62)
فرمود: «برو! هر کس از آنان از تو تبعیت کند، جهنم کیفر شماست، کیفرى است فراوان! (63)
هر کدام از آنها را مىتوانى با صدایت تحریک کن! و لشکر سواره و پیادهات را بر آنها گسیل دار! و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوى! و آنان را با وعدهها سرگرم کن! -ولى شیطان، جز فریب و دروغ، وعدهاى به آنها نمىدهد- (64)
(اما بدان) تو هرگز سلطهاى بر بندگان من، نخواهى یافت (و آنها هیچگاه به دام تو گرفتار نمىشوند)! همین قدر کافى است که پروردگارت حافظ آنها باشد.» (65)
پروردگارتان کسى است که کشتى را در دریا براى شما به حرکت درمىآورد، تا از نعمت او بهرهمند شوید; او نسبت به شما مهربان است. (66)
و هنگامى که در دریا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام کسانى را که (براى حل مشکلات خود) مىخوانید، فراموش مىکنید; اما هنگامى که شما را به خشکى نجات دهد، روى مىگردانید; و انسان، بسیار ناسپاس است! (67)
آیا از این ایمن هستید که در خشکى (با یک زلزله شدید) شما را در زمین فرو ببرد، یا طوفانى از سنگریزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان کند)، سپس حافظ (و یاورى) براى خود نیابید؟! (68)
یا اینکه ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا بازگرداند، و تندباد کوبندهاى بر شما بفرستد، و شما را بخاطر کفرتان غرق کند، سپس دادخواه و خونخواهى در برابر ما پیدا نکنید؟! (69)
ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم; و آنها را در خشکى و دریا، (بر مرکبهاى راهوار) حمل کردیم; و از انواع روزیهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم; و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کردهایم، برترى بخشیدیم. (70)
(به یاد آورید) روزى را که هر گروهى را با پیشوایشان مىخوانیم! کسانى که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادى و سرور) مىخوانند; و بقدر رشته شکاف هسته خرمایى به آنان ستم نمىشود! (71)
اما کسى که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است! (72)
نزدیک بود آنها تو را (با وسوسههاى خود) از آنچه بر تو وحى کردهایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهى; و در آن صورت، تو را به دوستى خود برمیگزینند! (73)
و اگر ما تو را ثابت قدم نمىساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى)، نزدیک بود به آنان تمایل کنى. (74)
اگر چنین مىکردى، ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگى دنیا، و دو برابر (مجازات) آنها را بعد از مرگ، به تو مىچشاندیم; سپس در برابر ما، یاورى براى خود نمىیافتى! (75)
و نزدیک بود (با نیرنگ و توطئه) تو را از این سرزمین بلغزانند، تا از آن بیرونت کنند!و هرگاه چنین مىکردند، (گرفتار مجازات سخت الهى شده،) و پس از تو، جز مدت کمى باقى نمىماندند! (76)
این سنت (ما در مورد) پیامبرانى است که پیش از تو فرستادیم; و هرگز براى سنت ما تغییر و دگرگونى نخواهى یافت! (77)
نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکى شب ( نیمه شب) برپا دار; و همچنین قرآن فجر ( نماز صبح) را; چرا که قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! (78)
و پاسى از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافى براى توست; امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد! (79)
و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار،) با صداقت وارد کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوى خود، حجتى یارى کننده برایم قرار ده!» (80)
و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد; یقینا باطل نابود شدنى است!» (81)
و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مىکنیم; و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمىافزاید. (82)
هنگامى که به انسان نعمت مىبخشیم، (از حق) روى مىگرداند و متکبرانه دور مىشود; و هنگامى که (کمترین) بدى به او مىرسد، (از همه چیز) مایوس مىگردد! (83)
بگو: «هر کس طبق روش (و خلق و خوى) خود عمل مىکند; و پروردگارتان کسانى را که راهشان نیکوتر است، بهتر مىشناسد.» (84)
و از تو درباره «روح» سؤال مىکنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است; و جز اندکى از دانش، به شما داده نشده است!» (85)
و اگر بخواهیم، آنچه را بر تو وحى فرستادهایم، از تو مىگیریم; سپس کسى را نمىیابى که در برابر ما، از تو دفاع کند... (86)
مگر رحمت پروردگارت (شامل حالت گردد،) که فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است! (87)
بگو: «اگر انسانها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد; هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند. (88)
ما در این قرآن، براى مردم از هر چیز نمونهاى آوردیم (و همه معارف در آن جمع است); اما بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کارى) جز انکار، ابا داشتند! (89)
و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمىآوریم تا اینکه چشمهجوشانى از این سرزمین (خشک و سوزان) براى ما خارج سازى... (90)
یا باغى از نخل و انگور از آن تو باشد; و نهرها در لابهلاى آن جارى کنى... (91)
یا قطعات (سنگهاى) آسمان را -آنچنان که مىپندارى- بر سر ما فرود آرى; یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاورى... (92)
یا براى تو خانهاى پر نقش و نگار از طلا باشد; یا به آسمان بالا روى; حتى اگر به آسمان روى، ایمان نمىآوریم مگر آنکه نامهاى بر ما فرود آورى که آن را بخوانیم! «بگو:» منزه است پروردگارم (از این سخنان بىمعنى)! مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟! (93)
تنها چیزى که بعد از آمدن هدایت مانع شد مردم ایمان بیاورند، این بود (که از روى نادانى و بىخبرى) گفتند: «آیا خداوند بشرى را بعنوان رسول فرستاده است؟!» (94)
بگو: «(حتى) اگر در روى زمین فرشتگانى (زندگى مىکردند، و) با آرامش گام برمىداشتند، ما فرشتهاى را به عنوان رسول، بر آنها مىفرستادیم!» (چرا که رهنماى هر گروهى باید از جنس خودشان باشد). (95)
بگو: «همین کافى است که خداوند، میان من و شما گواه باشد; چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست! (96)
هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعى اوست; و هر کس را (بخاطر اعمالش) گمراه سازد، هادیان و سرپرستانى غیر خدا براى او نخواهى یافت; و روز قیامت، آنها را بر صورتهایشان محشور مىکنیم، در حالى که نابینا و گنگ و کرند; جایگاهشان دوزخ است; هر زمان آتش آن فرونشیند، شعله تازهاى بر آنان مىافزاییم! (97)
این کیفر آنهاست، بخاطر اینکه نسبت به آیات ما کافر شدند و گفتند: «آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و خاکهاى پراکندهاى شدیم، بار دیگر آفرینش تازهاى خواهیم یافت؟! سذللّه (98)
آیا نمىدانند خدایى که آسمانها و زمین را آفریده، قادر است مثل آنان را بیافریند (و به زندگى جدید بازشان گرداند)؟! و براى آنان سرآمدى قطعى -که شکى در آن نیست- قرار داده; اما ظالمان، جز کفر و انکار را پذیرا نیستند! (99)
بگو: «اگر شما مالک خزائن رحمت پروردگار من بودید. در آن صورت، (بخاطر تنگ نظرى) امساک مىکردید، مبادا انفاق، مایه تنگدستى شما شود» و انسان تنگ نظر است! (100)
ما به موسى نه معجزه روشن دادیم; پس از بنى اسرائیل سؤال کن آن زمان که این (معجزات نه گانه) به سراغ آنها آمد (چگونه بودند)؟! فرعون به او گفت: «اى موسى! گمان مىکنم تو دیوانه (یا ساحرى)!» (101)
(موسى) گفت: «تو مىدانى این آیات را جز پروردگار آسمانها و زمین -براى روشنى دلها- نفرستاده; و من گمان مىکنم اى فرعون، تو (بزودى) هلاک خواهى شد!» (102)
پس (فرعون) تصمیم گرفت آنان را از آن سرزمین ریشه کن سازد; ولى ما، او و تمام کسانى را که با او بودند، غرق کردیم. (103)
و بعد از آن به بنى اسرائیل گفتیم: «در این سرزمین ( مصر و شام) ساکن شوید! اما هنگامى که وعده آخرت فرا رسد، همه شما را دسته جمعى (به آن دادگاه عدل) مىآوریم» (104)
و ما قرآن را بحق نازل کردیم; و بحق نازل شد; و تو را، جز بعنوان بشارتدهنده و بیمدهنده، نفرستادیم! (105)
و قرآنى که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى; و آن را بتدریج نازل کردیم. (106)
بگو: «خواه به آن ایمان بیاورید، و خواه ایمان نیاورید، کسانى که پیش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامى که (این آیات) بر آنان خوانده مىشود، سجدهکنان به خاک مىافتند... (107)
و مىگویند: «منزه است پروردگار ما، که وعدههایش به یقین انجامشدنى است !» (108)
آنها (بىاختیار) به زمین مىافتند و گریه مىکنند; و (تلاوت این آیات، همواره) بر خشوعشان مىافزاید. (109)
بگو: ««الله» را بخوانید یا «رحمان» را، هر کدام را بخوانید، (ذات پاکش یکى است; و) براى او بهترین نامهاست!» و نمازترا زیاد بلند، یا خیلى آهسته نخوان; و در میان آن دو، راهى (معتدل) انتخاب کن! (110)
و بگو: «ستایش براى خداوندى است که نه فرزندى براى خود انتخاب کرده، و نه شریکى در حکومت دارد، و نه بخاطر ضعف و ذلت، (حامى و) سرپرستى براى اوست!» و او را بسیار بزرگ بشمار! (111)
سورة النحل 16
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
فرمان خدا (براى مجازات مشرکان و مجرمان،) فرا رسیده است; براى آن عجله نکنید! منزه و برتر است خداوند از آنچه همتاى او قرارمىدهند! (1)
فرشتگان را با روح (الهى) بفرمانش بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل مىکند; (و به آنها دستور مىدهد) که مردم را انذار کنید; (و بگویید:) معبودى جز من نیست; از (مخالفت دستور) من، بپرهیزید! (2)
آسمانها و زمین را بحق آفرید; او برتر است از اینکه همتایى براى او قرار مىدهند! (3)
انسان را از نطفه بىارزشى آفرید; و سرانجام (او موجودى فصیح، و) مدافع آشکار از خویشتن گردید! (4)
و چهارپایان را آفرید; در حالى که در آنها، براى شما وسیله پوشش، و منافع دیگرى است; و از گوشت آنها مىخورید! (5)
و در آنها براى شما زینت و شکوه است به هنگامى که آنها را به استراحتگاهشان بازمىگردانید، و هنگامى که (صبحگاهان) به صحرا مىفرستید! (6)
آنها بارهاى سنگین شما را به شهرى حمل مىکنند که جز با مشقت زیاد، به آن نمىرسیدید; پروردگارتان رؤوف و رحیم است (که این وسایل حیات را در اختیارتان قرار داده)! (7)
همچنین اسبها و استرهاو الاغها را آفرید; تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد، و چیزهایى مىآفریند که نمىدانید. (8)
و بر خداست که راه راست را (به بندگان) نشان دهد; اما بعضى از راهها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت مىکند (;ولى اجبار سودى ندارد). (9)
او کسى است که از آسمان، آبى فرستاد، که نوشیدن شما از آن است; و (همچنین) گیاهان و درختانى که حیوانات خود را در آن به چرا مىبرید، نیز از آن است. (10)
خداوند با آن (آب باران)، براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوهها مىرویاند; مسلما در این، نشانه روشنى براى اندیشمندان است. (11)
او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت; و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شمایند; در این، نشانههایى است (از عظمت خدا،) براى گروهى که عقل خود را به کار مىگیرند! (12)
(علاوه بر این،) مخلوقاتى را که در زمین به رنگهاى گوناگون آفریده نیز مسخر (فرمان شما) ساخت; در این، نشانه روشنى است براى گروهى که متذکر مىشوند! (13)
او کسى است که دریا را مسخر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید; و زیورى براى پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید; و کشتیها را مىبینى که سینه دریا را مىشکافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید; شاید شکر نعمتهاى او را بجا آورید! (14)
و در زمین، کوههاى ثابت و محکمى افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد; و نهرها و راههایى ایجاد کرد، تا هدایت شوید. (15)
و (نیز) علاماتى قرار داد; و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت مىشوند. (16)
آیا کسى که (این گونه مخلوقات را) مىآفریند، همچون کسى است که نمىآفریند؟! آیا متذکر نمىشوید؟! (17)
و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز نمىتوانید آنها را احصا کنید; خداوند بخشنده و مهربان است! (18)
خداوند آنچه را پنهان مىدارید و آنچه را آشکار مىسازید، مىداند. (19)
معبودهایى را که غیر از خدا مىخوانند، چیزى را خلق نمىکنند; بلکه خودشان هم مخلوقند! (20)
آنها مردگانى هستند که هرگز استعداد حیات ندارند; و نمىدانند (عبادتکنندگانشان) در چه زمانى محشور مىشوند! (21)
معبود شما خداوند یگانه است; اما کسانى که به آخرت ایمان نمىآورند، دلهایشان (حق را) انکار مىکند و مستکبرند. (22)
قطعا خداوند از آنچه پنهان مىدارند و آنچه آشکار مىسازند با خبر است; او مستکبران را دوست نمىدارد! (23)
و هنگامى که به آنها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل کرده است؟» مىگویند: «اینها (وحى الهى نیست;) همان افسانههاى دروغین پیشینیان است!» (24)
آنها باید روز قیامت، (هم) بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش کشند; و هم سهمى از گناهان کسانى که بخاطر جهل، گمراهشان مىسازند! بدانید آنها بار سنگین بدى بر دوش مىکشند! (25)
کسانى که قبل از ایشان بودند (نیز) از این توطئهها داشتند; ولى خداوند به سراغ شالوده (زندگى) آنها رفت; و آن را از اساس ویران کرد; و سقف از بالا بر سرشان فرو ریخت; و عذاب (الهى) از آن جایى که نمىدانستند به سراغشان آمد! (26)
سپس روز قیامت خدا آنها را رسوا مىسازد; و مىگوید: «شریکانى که شما براى من ساختید، و بخاطر آنها با دیگران دشمنى مىکردید، کجا هستید؟!» (در این هنگام،) کسانى که به آنها علم داده شده مىگویند: «رسوایى و بدبختى، امروز بر کافران است!» (27)
همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را مىگیرند در حالى که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آنها تسلیم مىشوند (و بدروغ مىگویند:) ما کار بدى انجام نمىدادیم! آرى، خداوند به آنچه انجام مىدادید عالم است! (28)
(به آنها گفته مىشود:) اکنون از درهاى جهنم وارد شوید در حالى که جاودانه در آن خواهید بود! چه جاى بدى است جایگاه مستکبران! (29)
(ولى هنگامى که) به پرهیزگاران گفته مىشد: «پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟» مىگفتند: «خیر (و سعادت)» (آرى،) براى کسانى که نیکى کردند، در این دنیا نیکى است; و سراى آخرت از آن هم بهتر است; و چه خوب است سراى پرهیزگاران! (30)
باغهایى از بهشت جاویدان است که همگى وارد آن مىشوند; نهرها از زیر درختانش مىگذرد; هر چه بخواهند در آنجا هست; خداوند پرهیزگاران را چنین پاداش مىدهد! (31)
همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را مىگیرند در حالى که پاک و پاکیزهاند; به آنها مىگویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مىدادید!» (32)
آیا آنها انتظارى جز این دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند، یا فرمان پروردگارت (براى مجازاتشان) فرا رسد (آنگاه توبه کنند؟! ولى توبه آنها در آن زمان بى اثر است! آرى،) کسانى که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند! خداوند به آنها ستم نکرد; ولى آنان به خویشتن ستم مىنمودند! (33)
و سرانجام بدیهاى اعمالشان به آنها رسید; و آنچه را (از وعدههاى عذاب) استهزا مىکردند، بر آنان وارد شد. (34)
مشرکان گفتند: «اگر خدا مىخواست، نه ما و نه پدران ما، غیر او را پرستش نمىکردیم; و چیزى را بدون اجازه او حرام نمىساختیم!» (آرى،) کسانى که پیش از ایشان بودند نیز همین کارها را انجام دادند; ولى آیا پیامبران وظیفهاى جز ابلاغ آشکار دارند؟! (35)
ما در هر امتى رسولى برانگیختیم که: «خداى یکتا را بپرستید; و از طاغوت اجتناب کنید!» خداوند گروهى را هدایت کرد; و گروهى ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت; پس در روى زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیبکنندگان چگونه بود! (36)
هر قدر بر هدایت آنها حریص باشى، (سودى ندارد; چرا) که خداوند کسى را که گمراه ساخت، هدایت نمىکند; و آنها یاورانى نخواهند داشت! (37)
آنها سوگندهاى شدید به خدا یاد کردند که: «هرگز خداوند کسى را که مىمیرد، برنمىانگیزد! سذللّه آرى، این وعده قطعى خداست (که همه مردگان را براى جزا بازمىگرداند); ولى بیشتر مردم نمىدانند! (38)
هدف این است که آنچه را در آن اختلاف داشتند، براى آنها روشن سازد; و کسانى که منکر شدند، بدانند دروغ مىگفتند! (39)
(رستاخیز مردگان براى ما مشکل نیست; زیرا) وقتى چیزى را اراده مىکنیم، فقط به آن مىگوییم: «موجود باش!» بلافاصله موجود مىشود. (40)
آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبى به آنها مىدهیم; و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر مىدانستند! (41)
آنها کسانى هستند که صبر و استقامت پیشه کردند، و تنها بر پروردگارشان توکل مىکنند. (42)
و پیش از تو، جز مردانى که به آنها وحى مىکردیم، نفرستادیم! اگر نمىدانید، از آگاهان بپرسید (تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)! (43)
(از آنها بپرسید که) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهند!) و ما این ذکر ( قرآن) را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى; و شاید اندیشه کنند! (44)
آیا توطئهگران از این ایمن گشتند که ممکن است خدا آنها را در زمین فروبرد، و یا مجازات (الهى)، از آن جا که انتظارش را ندارند، به سراغشان آید؟!... (45)
یا به هنگامى (که براى کسب مال و ثروت افزونتر) در رفت و آمدند، دامانشان را بگیرد در حالى که قادر به فرار نیستند؟!... (46)
یا بطور تدریجى، با هشدارهاى خوفانگیز آنان را گرفتار سازد؟! چرا که پروردگار شما، رؤوف و رحیم است. (47)
آیا آنها مخلوقات خدا را ندیدند که سایههایشان از راست و چپ حرکت دارند، و با خضوع براى خدا سجده مىکنند؟! (48)
(نه تنها سایهها، بلکه) تمام آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان وجود دارد، و همچنین فرشتگان، براى خدا سجده مىکنند و تکبر نمىورزند. (49)
آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آنهاست، مىترسند; و آنچه را ماموریت دارند انجام مىدهند. (50)
خداوند فرمان داده: «دو معبود (براى خود) انتخاب نکنید; معبود (شما) همان خداى یگانه است; تنها از (کیفر) من بترسید!» (51)
آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست; و دین خالص (نیز) همواره از آن او مىباشد; آیا از غیر او مىترسید؟! (52)
آنچه از نعمتها دارید، همه از سوى خداست! و هنگامى که ناراحتى به شما رسد، فقط او را مىخوانید! (53)
(اما) هنگامى که ناراحتى و رنج را از شما برطرف مىسازد، ناگاه گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قائل مىشوند. (54)
(بگذار) تا نعمتهایى را که به آنها دادهایم کفران کنند! (اکنون) چند روزى (از متاع دنیا) بهره گیرید، اما بزودى خواهید دانست (سرانجام کارتان به کجا خواهد کشید)! (55)
آنان براى بتهایى که هیچ گونه سود و زیانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى دادهایم قرارمىدهند; به خدا سوگند، (در دادگاه قیامت،) از این افتراها که مىبندید، بازپرسى خواهید شد! (56)
آنها (در پندار خود،) براى خداوند دختران قرارمىدهند; -منزه است (از اینکه فرزندى داشته باشد)- ولى براى خودشان، آنچه را میل دارند قائل مىشوند... (57)
در حالى که هرگاه به یکى از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فراب ناراحتى) سیاه مىشود; و به شدت خشمگین مىگردد;... (58)
بخاطر بشارت بدى که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متوارى مىگردد; (و نمىداند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم مىکنند! (59)
براى آنها که به سراى آخرت ایمان ندارند، صفات زشت است; و براى خدا، صفات عالى است; و او قدرتمند و حکیم است. (60)
و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات مىکرد، جنبندهاى را بر پشت زمین باقى نمىگذارد; ولى آنها را تا زمان معینى به تاخیر مىاندازد. و هنگامى که اجلشان فرا رسد، نه ساعتى تاخیر مىکنند، و نه ساعتى پیشى مىگیرند. (61)
آنها براى خدا چیزهایى قرارمىدهند که خودشان از آن کراهت دارند ( فرزندان دختر); با این حال زبانشان به دروغ مىگوید سرانجام نیکى دارند! از این رو براى آنان آتش است; و آنها از پیشگامان (دوزخ)اند. (62)
به خدا سوگند، به سوى امتهاى پیش از تو پیامبرانى فرستادیم; اما شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست; و امروز او ولى و سرپرستشان است; و مجازات دردناکى براى آنهاست! (63)
ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن کنى; و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است براى قومى که ایمان مىآورند! (64)
خداوند از آسمان، آبى فرستاد; و زمین را، پس از آنکه مرده بود، حیات بخشید! در این، نشانه روشنى است براى جمعیتى که گوش شنوا دارند! (65)
و در وجود چهارپایان، براى شما (درسهاى) عبرتى است: از درون شکم آنها، از میان غذاهاى هضمشده و خون، شیر خالص و گوارا به شما مىنوشانیم! (66)
و از میوههاى درختان نخل و انگور، مسکرات (ناپاک) و روزى خوب و پاکیزه مىگیرید; در این، نشانه روشنى است براى جمعیتى که اندیشه مىکنند! (67)
و پروردگار تو به زنبور عسل «وحى» (و الهام غریزى) نمود که: «از کوهها و درختان و داربستهایى که مردم مىسازند، خانههایى برگزین! (68)
سپس از تمام ثمرات (و شیره گلها) بخور و راههایى را که پروردگارت براى تو تعیین کرده است، براحتى بپیما! «از درون شکم آنها، نوشیدنى با رنگهاى مختلف خارج مىشود که در آن، شفا براى مردم است; به یقین در این امر، نشانه روشنى است براى جمعیتى که مىاندیشند. (69)
خداوند شما را آفرید; سپس شما را مىمیراند; بعضى از شما به نامطلوبترین سنین بالاى عمر مىرسند، تا بعد از علم و آگاهى، چیزى ندانند (و همه چیز را فراموش کنند); خداوند دانا و تواناست! (70)
خداوند بعضى از شما را بر بعضى دیگر از نظر روزى برترى داد (چرا که استعدادها و تلاشهایتان متفاوت است)! اما آنها که برترى داده شدهاند، حاضر نیستند از روزى خود به بردگانشان بدهند و همگى در آن مساوى گردند; آیا آنان نعمت خدا را انکار مىنمایند (که شکر او را ادا نمىکنند)؟! (71)
خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد; و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوههایى به وجود آورد; و از پاکیزهها به شما روزى داد; آیا به باطل ایمان مىآورند، و نعمت خدا را انکار مىکنند؟! (72)
آنها غیر از خدا، موجوداتى را مىپرستند که هیچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمین در اختیار ندارند; و توان این کار را نیز ندارند. (73)
پس، براى خدا امثال (و شبیهها) قائل نشوید! خدا مىداند، و شما نمىدانید. (74)
خداوند مثالى زده: برده مملوکى را که قادر بر هیچ چیز نیست; و انسان (با ایمانى) را که از جانب خود، رزقى نیکو به او بخشیدهایم، و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق مىکند; آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولى اکثر آنها نمىدانند! (75)
خداوند مثالى (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکى از آن دو، گنگ مادرزاد است; و قادر بر هیچ کارى نیست; و سربار صاحبش مىباشد; او را در پى هر کارى بفرستد، خوب انجام نمىدهد; آیا چنین انسانى، با کسى که امر به عدل و داد مىکند، و بر راهى راست قرار دارد، برابر است؟! (76)
غیب آسمانها و زمین، مخصوص خداست (و او همه را مىداند); و امر قیامت(بقدرى نزدیک و آسان است) درست همانند چشم برهم زدن، و یا از آن هم نزدیکتر; چرا که خدا بر هر چیزى تواناست! (77)
و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هیچ چیز نمىدانستید; و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید! (78)
آیا آنها به پرندگانى که بر فراز آسمانها نگهداشته شده، نظر نیفکندند؟ هیچ کس جز خدا آنها را نگاه نمىدارد; در این امر، نشانههایى (از عظمت و قدرت خدا) است براى کسانى که ایمان مىآورند! (79)
و خدا براى شما از خانههایتان محل سکونت (و آرامش) قرار داد; و از پوست چهارپایان نیز براى شما خانههایى قرار داد که روز کوچ کردن و روز اقامتتان، به آسانى مىتوانید آنها را جا به جا کنید; و از پشم و کرک و موى آنها، براى شما اثاث و متاع (و وسایل مختلف زندگى) تا زمان معینى قرار داد. (80)
و (نیز) خداوند از آنچه آفریده است سایههایى براى شما قرار داده; و از کوهها پناهگاههایى; و براى شما پیراهنهایى آفریده، که شما را از گرما (و سرما) حفظ مىکند; و پیراهنهایى که به هنگام جنگ، حافظ شماست; این گونه نعمتهایش را بر شما کامل مىکند، شاید تسلیم فرمان او شوید! (81)
(با این همه،) اگر روى برتابند، (نگران مباش;) تو فقط وظیفه ابلاغ آشکار دارى. (82)
آنها نعمت خدا را مىشناسند; سپس آن را انکار مىکنند; و اکثرشان کافرند! (83)
(به خاطر بیاورید) روزى را که از هر امتى گواهى بر آنان برمىانگیزیم; سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمىشود; (بلکه دست و پا و گوش و چشم، حتى پوست تن آنها گواهى مىدهند!) و (نیز) اجازه عذرخواهى و تقاضاى عفو به آنان نمىدهند! (84)
و هنگامى که ظالمان عذاب را ببینند، نه به آنها تخفیف داده مىشود، و نه مهلت! (85)
و هنگامى که مشرکان معبودهایى را که همتاى خدا قرار دادند مىبینند، مىگویند: «پروردگارا! اینها همتایانى هستند که ما به جاى تو، آنها را مىخواندیم! «در این هنگام، معبودان به آنها مىگویند: «شما دروغگو هستید! (شما هواى نفس خود را پرستش مىکردید!)» (86)
و در آن روز، همگى (ناگزیر) در پیشگاه خدا تسلیم مىشوند; و تمام آنچه را (نسبت به خدا) دروغ مىبستند، گم و نابود مىشود! (87)
کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، بخاطر فسادى که مىکردند، عذابى بر عذابشان مىافزاییم! (88)
(به یاد آورید) روزى را که از هر امتى، گواهى از خودشان بر آنها برمىانگیزیم; و تو را گواه بر آنان قرارمىدهیم! و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است! (89)
خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مىدهد; و از فحشا و منکر و ستم، نهى مىکند; خداوند به شما اندرز مىدهد، شاید متذکر شوید! (90)
و هنگامى که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالى که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار دادهاید، به یقین خداوند از آنچه انجام مىدهید، آگاه است! (91)
همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهاى تابیده خود را، پس از استحکام،وامىتابید! در حالى که (سوگند و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار مىدهید; بخاطر اینکه گروهى، جمعیتشان از گروه دیگر بیشتر است (و کثرت دشمن را بهانهاى براى شکستن بیعت با پیامبر مىشمرید)! خدا فقط شما را با این وسیله آزمایش مىکند; و به یقین روز قیامت، آنچه را در آن اختلاف داشتید، براى شما روشن مىسازد! (92)
و اگر خدا مىخواست، همه شما را امت واحدى قرارمىداد; (و همه را به اجبار وادار به ایمان مىکرد; اما ایمان اجبارى فایدهاى ندارد!) ولى خدا هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و لایق بداند) هدایت مىکند! (به گروهى توفیق هدایت داده، و از گروهى سلب مىکند!) و یقینا شما از آنچه انجام مىدادید، بازپرسى خواهید شد! (93)
سوگندهایتان را وسیله تقلب و خیانت در میان خود قرار ندهید، مبادا گامى بعد از ثابتگشتن (بر ایمان) متزلزل شود; و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشید! و براى شما، عذاب عظیمى خواهد بود! (94)
و (هرگز) پیمان الهى را با بهاى کمى مبادله نکنید (و هر بهایى در برابر آن ناچیز است!) آنچه نزد خداست، براى شما بهتر است اگر مىدانستید. (95)
آنچه نزد شماست فانى مىشود; اما آنچه نزد خداست باقى است; و به کسانى که صبر و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالى که انجام مىدادند پاداش خواهیم داد. (96)
هر کس کار شایستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مىداریم; و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مىدادند، خواهیم داد. (97)
هنگامى که قرآن مىخوانى، از شر شیطان مطرود، به خدا پناه بر! (98)
چرا که او، بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل مىکنند، تسلطى ندارد. (99)
تسلط او تنها بر کسانى است که او را به سرپرستى خود برگزیدهاند، و آنها که نسبت به او ( خدا) شرک مىورزند (و فرمان شیطان را به جاى فرمان خدا، گردن مىنهند) (100)
و هنگامى که آیهاى را به آیه دیگر مبدل کنیم ( حکمى را نسخ نماییم) -و خدا بهتر مىداند چه حکمى را نازل کند- آنها مىگویند: «تو افترا مىبندى!» اما بیشترشان (حقیقت را) نمىدانند! (101)
بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل کرده، تا افراد باایمان را ثابتقدم گرداند; و هدایت و بشارتى است براى عموم مسلمانان! (102)
ما مىدانیم که آنها مىگویند: «این آیات را انسانى به او تعلیم مىدهد!» در حالى که زبان کسى که اینها را به او نسبت مىدهند عجمى است; ولى این (قرآن)، زبان عربى آشکار است! (103)
به یقین، کسانى که به آیات الهى ایمان نمىآورند، خدا آنها را هدایت نمىکند; و براى آنان عذاب دردناکى است. (104)
تنها کسانى دروغ مىبندند که به آیات خدا ایمان ندارند; (آرى،) دروغگویان واقعى آنها هستند! (105)
کسانى که بعد از ایمان کافر شوند -بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است- آرى، آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست; و عذاب عظیمى در انتظارشان! (106)
این به خاطر آن است که زندگى دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند; و خداوند افراد بىایمان (لجوج) را هدایت نمىکند. (107)
آنها کسانى هستند که (بر اثر فزونى گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده; (به همین دلیل نمىفهمند،) و غافلان واقعى همانها هستند! (108)
و ناچار آنها در آخرت زیانکارند. (109)
اما پروردگار تو نسبت به کسانى که بعد از فریبخوردن، (به ایمان بازگشتند و) هجرت کردند; سپس جهاد کردند و در راه خدا استقامت نمودند; پروردگارت، بعد از انجام این کارها، بخشنده و مهربان است (و آنها را مشمول رحمت خود مىسازد). (110)
(به یاد آورید) روزى را که هر کس (در فکر خویشتن است; و تنها) به دفاع از خود برمىخیزد; و نتیجه اعمال هر کسى، بىکم و کاست، به او داده مىشود; و به آنها ظلم نخواهد شد! (111)
خداوند (براى آنان که کفران نعمت مىکنند،) مثلى زده است: منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود; و همواره روزیش از هر جا مىرسید; اما به نعمتهاى خدا ناسپاسى کردند; و خداوند به خاطر اعمالى که انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید! (112)
پیامبرى از خودشان به سراغ آنها آمد، او را تکذیب کردند; از این رو عذاب الهى آنها را فراگرفت در حالى که ظالم بودند! (113)
پس، از آنچه خدا روزیتان کرده است، حلال و پاکیزه بخورید; و شکر نعمت خدا را بجا آورید اگر او را مىپرستید! (114)
خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را با نام غیر خدا سر بریدهاند، بر شما حرام کرده است; اما کسانى که ناچار شوند، در حالى که تجاوز و تعدى از حد ننمایند، (خدا آنها را مىبخشد; چرا که) خدا بخشنده و مهربان است. (115)
به خاطر دروغى که بر زبانتان جارى مىشود (و چیزى را مجاز و چیزى را ممنوع مىکنید،) نگویید: «این حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببندید به یقین کسانى که به خدا دروغ مىبندند، رستگار نخواهند شد! (116)
بهره کمى است (که در این دنیا نصیبشان مىشود); و عذاب دردناکى در انتظار آنان است! (117)
چیزهایى را که پیش از این براى تو شرح دادیم، بر یهود حرام کردیم; ما به آنها ستم نکردیم، اما آنها به خودشان ظلم و ستم مىکردند! (118)
اما پروردگارت نسبت به آنها که از روى جهالت، بدى کردهاند، سپس توبه کرده و در مقام جبران برآمدهاند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است. (119)
ابراهیم (به تنهایى) امتى بود مطیع فرمان خدا; خالى از هر گونه انحراف; و از مشرکان نبود; (120)
شکرگزار نعمتهاى پروردگار بود; خدا او را برگزید; و به راهى راست هدایت نمود! (121)
ما در دنیا به او (همت) نیکویى دادیم; و در آخرت از نیکان است! (122)
سپس به تو وحى فرستادیم که از آیین ابراهیم -که ایمانى خالص داشت و از مشرکان نبود- پیروى کن! (123)
(تحریمهاى) روز شنبه (براى یهود) فقط بعنوان یک مجازات بود، که در آن هم اختلاف کردند; و پروردگارت روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند، میان آنها داورى مىکند! (124)
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسى بهتر مىداند چه کسى از راه او گمراه شده است; و او به هدایتیافتگان داناتر است. (125)
و هر گاه خواستید مجازات کنید، تنها بمقدارى که به شما تعدى شده کیفر دهید! و اگر شکیبایى کنید، این کار براى شکیبایان بهتر است. (126)
صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهاى) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگیر! (127)
خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کردهاند، و کسانى که نیکوکارند. (128)
سورة الحجر 15
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الر، این آیات کتاب، و قرآن مبین است. (1)
کافران (هنگامى که آثار شوم اعمال خود را ببینند،) چه بسا آرزو مىکنند که اى کاش مسلمان بودند! (2)
بگذار آنها بخورند، و بهره گیرند، و آرزوها آنان را غافل سازد; ولى بزودى خواهند فهمید! (3)
ما اهل هیچ شهر و دیارى را هلاک نکردیم مگر اینکه اجل معین (و زمان تغییر ناپذیرى) داشتند! (4)
هیچ گروهى از اجل خود پیشى نمىگیرد; و از آن عقب نخواهد افتاد! (5)
و گفتند: «اى کسى که «ذکر» ( قرآن) بر او نازل شده، مسلما تو دیوانهاى! (6)
اگر راست مىگویى، چرا فرشتگان را نزد ما نمىزورى؟!» (7)
(اما اینها باید بدانند) ما فرشتگان را، جز بحق، نازل نمىکنیم،;و هرگاه نازل شوند، دیگر به اینها مهلت داده نمىشود (;و در صورت انکار، به عذاب الهى نابود مىگردند)! (8)
ما قرآن را نازل کردیم; و ما بطور قطع نگهدار آنیم! (9)
ما پیش از تو (نیز) پیامبرانى در میان امتهاى نخستین فرستادیم. (10)
هیچ پیامبرى به سراغ آنها نمىآمد مگر اینکه او را مسخره مىکردند. (11)
ما اینچنین (و از هر طریق ممکن) قرآن را به درون دلهاى مجرمان راه مىدهیم! (12)
(اما با این حال،) آنها به آن ایمان نمىآورند; روش اقوام پیشین نیز چنین بود! (13)
و اگر درى از آسمان به روى آنان بگشاییم، و آنها پیوسته در آن بالا روند... (14)
باز مىگویند: «ما را چشمبندى کردهاند; بلکه ما (سر تا پا) سحر شدهایم!» (15)
ما در آسمان برجهایى قرار دادیم; و آن را براى بینندگان آراستیم. (16)
و آن را از هر شیطان رانده شدهاى حفظ کردیم; (17)
مگر آن کس که استراق سمع کند (و دزدانه گوش فرا دهد) که «شهاب مبین» او را تعقیب مىکند (و مىراند) (18)
و زمین را گستردیم; و در آن کوههاى ثابتى افکندیم; و از هر گیاه موزون، در آن رویاندیم; (19)
و براى شما انواع وسایل زندگى در آن قرار دادیم; همچنین براى کسانى که شما نمىتوانید به آنها روزى دهید! (20)
و خزائن همه چیز، تنها نزد ماست; ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمىکنیم! (21)
ما بادها را براى بارور ساختن (ابرها و گیاهان) فرستادیم; و از آسمان آبى نازل کردیم، و شما را با آن سیراب ساختیم; در حالى که شما توانایى حفظ و نگهدارى آن را نداشتید! (22)
« ماییم که زنده مىکنیم و مىمیرانیم; و ماییم وارث (همه جهان)! (23)
ما، هم پیشینیان شما را دانستیم; و هم متاخران را! (24)
پروردگار تو، قطعا آنها را (در قیامت) جمع و محشور مىکند; چرا که او حکیم و داناست! (25)
ما انسان را از گل خشکیدهاى (همچون سفال) که از گل بد بوى (تیره رنگى) گرفته شده بود آفریدیم! (26)
و جن را پیش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق کردیم! (27)
و (به خاطر بیاور) هنگامى که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل خشکیدهاى که از گل بدبویى گرفته شده، مىآفرینم. (28)
هنگامى که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید!» (29)
همه فرشتگان، بى استثنا، سجده کردند... (30)
جز ابلیس، که ابا کرد از اینکه با سجدهکنندگان باشد. (31)
(خداوند) فرمود: «اى ابلیس! چرا با سجدهکنندگان نیستى؟!» (32)
گفت: «من هرگز براى بشرى که او را از گل خشکیدهاى که از گل بدبویى گرفته شده است آفریدهاى، سجده نخواهم کرد!» (33)
فرمود: «از صف آنها ( فرشتگان) بیرون رو، که راندهشدهاى (از درگاه ما!).
و لعنت (و دورى از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود!» (35)
گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار!)» (36)
فرمود: «تو از مهلت یافتگانى! (37)
(اما نه تا روز رستاخیز، بلکه) تا روز وقت معینى.» (38)
گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادى را) در زمین در نظر آنها زینت مىدهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت، (39)
مگر بندگان مخلصت را.» (40)
فرمود: «این راه مستقیمى است که بر عهده من است (و سنت همیشگیم)... (41)
که بر بندگانم تسلط نخواهى یافت; مگر گمراهانى که از تو پیروى مىکنند; (42)
و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست! (43)
هفت در دارد; و براى هر درى، گروه معینى از آنها تقسیم شدهاند! (44)
به یقین، پرهیزگاران در باغها(ى سرسبز بهشت) و در کنار چشمهها هستند. (45)
(فرشتگان به آنها مىگویند:) داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت! (46)
هر گونه غل ( حسد و کینه و دشمنى) را از سینه آنها برمىکنیم (و روحشان را پاک مىسازیم); در حالى که همه برابرند، و بر تختها روبهروى یکدیگر قرار دارند. (47)
هیچ خستگى و تعبى در آنجا به آنها نمىرسد، و هیچ گاه از آن اخراج نمىگردند! (48)
بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم! (49)
و (اینکه) عذاب و کیفر من، همان عذاب دردناک است! (50)
و به آنها از مهمانهاى ابراهیم خبر ده! (51)
هنگامى که بر او وارد شدند و سلام کردند; (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم!» (52)
گفتند: «نترس، ما تو را به پسرى دانا بشارت مىدهیم!» (53)
گفت: «آیا به من (چنین) بشارت مىدهید با اینکه پیر شدهام؟! به چه چیز بشارت مىدهید؟! سذللّه (54)
گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم; از مایوسان مباش!» (55)
گفت: «جز گمراهان، چه کسى از رحمت پروردگارش مایوس مىشود؟!» (56)
(سپس) گفت: «ماموریت شما چیست اى فرستادگان خدا؟» (57)
گفتند: «ما به سوى قومى گنهکار ماموریت یافتهایم (تا آنها را هلاک کنیم)! (58)
مگر خاندان لوط، که همگى آنها را نجات خواهیم داد... (59)
بجز همسرش، که مقدر داشتیم از بازماندگان (در شهر، و هلاکشوندگان) باشد!» (60)
هنگامى که فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند... (61)
(لوط) گفت: «شما گروه ناشناسى هستید!» (62)
گفتند: «ما همان چیزى را براى تو آوردهایم که آنها ( کافران) در آن تردید داشتند (آرى،) ما مامور عذابیم)! (63)
ما واقعیت مسلمى را براى تو آوردهایم; و راست مىگوییم! (64)
پس، خانوادهات را در اواخر شب با خود بردار، و از اینجا ببر; و خودت به دنبال آنها حرکت کن; و کسى از شما به پشت سر خویش ننگرد; مامور هستید بروید!» (65)
و ما به لوط این موضوع را وحى فرستادیم که صبحگاهان، همه آنها ریشهکن خواهند شد. (66)
(از سوى دیگر،) اهل شهر (از ورود میهمانان با خبر شدند، و بطرف خانه لوط) آمدند در حالى که شادمان بودند. (67)
(لوط) گفت: «اینها میهمانان منند; آبروى مرا نریزید! (68)
و از خدا بترسید، و مرا شرمنده نسازید!» (69)
گفتند: «مگر ما تو را از جهانیان نهى نکردیم (و نگفتیم کسى را به میهمانى نپذیر؟!» (70)
گفت: «دختران من حاضرند، اگر مىخواهید کار صحیحى انجام دهید (با آنها ازدواج کنید، و از گناه و آلودگى بپرهیزید!)» (71)
به جان تو سوگند، اینها در مستى خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست دادهاند)! (72)
سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صیحه (مرگبار -بصورت صاعقه یا زمینلرزه-) آنها را فراگرفت! (73)
سپس (شهر و آبادى آنها را زیر و رو کردیم;) بالاى آن را پایین قرار دادیم; و بارانى از سنگ بر آنها فرو ریختیم! (74)
در این (سرگذشت عبرتانگیز)، نشانههایى است براى هوشیاران! (75)
و ویرانههاى سرزمین آنها، بر سر راه (کاروانها)، همواره ثابت و برقرار است; (76)
در این، نشانهاى است براى مؤمنان! (77)
«اصحاب الایکه» ( صاحبان سرزمینهاى پردرخت قوم شعیب) مسلما قوم ستمگرى بودند! (78)
ما از آنها انتقام گرفتیم; و (شهرهاى ویران شده) این دو ( قوم لوط و اصحاب الایکه) بر سر راه (شما در سفرهاى شام)، آشکار است! (79)
و «اصحاب حجر» ( قوم ثمود) پیامبران را تکذیب کردند! (80)
ما آیات خود را به آنان دادیم; ولى آنها از آن روى گرداندند! (81)
آنها خانههاى امن در دل کوهها مىتراشیدند. (82)
اما سرانجام صیحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فرا گرفت; (83)
و آنچه را به دست آورده بودند، آنها را از عذاب الهى نجات نداد! (84)
ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است، جز بحق نیافریدیم; و ساعت موعود ( قیامت) قطعا فرا خواهد رسید (و جزاى هر کس به او مىرسد)! پس، از آنها به طرز شایستهاى صرفنظر کن (و آنها را بر نادانیهایشان ملامت ننما)! (85)
به یقین، پروردگار تو، آفریننده آگاه است! (86)
ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم! (87)
(بنابر این،) هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادى)، که به گروههایى از آنها ( کفار) دادیم، میفکن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر! (88)
و بگو: «من انذارکننده آشکارم!» (89)
(ما بر آنها عذابى مىفرستیم) همان گونه که بر تجزیهگران (آیات الهى) فرستادیم! (90)
همانها که قرآن را تقسیم کردند (;آنچه را به سودشان بود پذیرفتند، و آنچه را بر خلاف هوسهایشان بود رها نمودند)! (91)
به پروردگارت سوگند، (در قیامت) از همه آنها سؤال خواهیم کرد... (92)
از آنچه عمل مىکردند! (93)
آنچه را ماموریت دارى، آشکارا بیان کن! و از مشرکان روى گردان (و به آنها اعتنا نکن)! (94)
ما شر استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد; (95)
همانها که معبود دیگرى با خدا قرار دادند; اما بزودى مىفهمند! (96)
ما مىدانیمسینهات از آنچه آنها مىگویند تنگ مىشود (و تو را سخت ناراحت مىکنند). (97)
(براى دفع ناراحتى آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجدهکنندگان باش! (98)
و پروردگارت را عبادت کن تا یقین ( مرگ) تو فرا رسد! (99)
سورة ابراهیم 14
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الر، (این) کتابى است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها(ى شرک و ظلم و جهل،) به سوى روشنایى (ایمان و عدل و آگاهى،) بفرمان پروردگارشان در آورى، بسوى راه خداوند عزیز و حمید. (1)
همان خدایى که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست; واى بر کافران از مجازات شدید (الهى)! (2)
همانها که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مىدهند; و (مردم را) از راه خدا باز مىدارند; و مىخواهند راه حق را منحرف سازند; آنها در گمراهى دورى هستند! (3)
ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستادیم; تا (حقایق را) براى آنها آشکار سازد; سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت مىکند; و او توانا و حکیم است. (4)
ما موسى را با آیات خود فرستادیم; (و دستور دادیم:) قومت را از ظلمات به نور بیرون آر! و سخللّهایام الله» را به آنان یاد آور! در این، نشانههایى است براى هر صبر کننده شکرگزار! (5)
و (به خاطر بیاور) هنگامى را که موسى به قومش گفت: «نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانى که شما را از (چنگال) آل فرعون رهایى بخشید! همانها که شما را به بدترین وجهى عذاب مىکردند; پسرانتان را سر مىبریدند، و زنانتان را (براى خدمتگارى) زنده مىگذاشتند; و در این، آزمایش بزرگى از طرف پروردگارتان براى شما بود!» (6)
و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود; و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است!» (7)
و موسى (به بنى اسرائیل) گفت: «اگر شما و همه مردم روى زمین کافر شوید، (به خدا زیانى نمىرسد; چرا که) خداوند، بىنیاز و شایسته ستایش است!» (8)
آیا خبر کسانى که پیش از شما بودند، به شما نرسید؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و آنها که پس از ایشان بودند; همانها که جز خداوند از آنان آگاه نیست; پیامبرانشان دلایل روشن براى آنان آوردند، ولى آنها (از روى تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند: «ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهاید، کافریم! و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مىخوانید، شک و تردید داریم!; سذللّه (9)
رسولان آنها گفتند: «آیا در خدا شک است؟! خدایى که آسمانها و زمین را آفریده; او شما را دعوت مىکند تا گناهانتان را ببخشد، و تا موعدمقررى شما را باقى گذارد!» آنها گفتند: «(ما اینها را نمىفهمیم! همین اندازه مىدانیم که) شما انسانهایى همانند ما هستید، مىخواهید ما را از آنچه پدرانمان مىپرستیدند بازدارید; شما دلیل و معجزه روشنى براى ما بیاورید!» (10)
پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشرى همانند شما هستیم، ولى خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند)، نعمت مىبخشد (و مقام رسالت عطا مىکند)! و ما هرگز نمىتوانیم معجزهاى جز بفرمان خدا بیاوریم! (و از تهدیدهاى شما نمىهراسیم;) افراد باایمان باید تنها بر خدا توکل کنند! (11)
و چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راههاى (سعادت) رهبرى کرده است؟! و ما بطور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش بر نمىداریم)! و توکلکنندگان، باید فقط بر خدا توکل کنند!» (12)
(ولى) کافران به پیامبران خود گفتند: «ما قطعا شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه به آیین ما بازگردید!» در این حال، پروردگارشان به آنها وحى فرستاد که: «ما ظالمان را هلاک مىکنیم! (13)
و شما را بعد از آنان در زمین سکوت خواهیم داد، این (موفقیت)، براى کسى است که از مقام (عدالت) من بترسد; و از عذاب (من) بیمناک باشد!» (14)
و آنها (از خدا) تقاضاى فتح و پیروزى (بر کفار) کردند; و (سرانجام) هر گردنکش منحرفى نومید و نابود شد! (15)
به دنبال او جهنم خواهد بود; و از آب بد بوى متعفنى نوشانده مىشود! (16)
بزحمت جرعه جرعه آن را سرمىکشد; و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد; و مرگ از هرجا به سراغ او مىآید; ولى با این همه نمىمیرد! و بدنبال آن، عذاب شدیدى است! (17)
اعمال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکسترى است در برابر تندباد در یک روز طوفانى! آنها توانایى ندارند کمترین چیزى از آنچه را انجام دادهاند، به دست آورند; و این همان گمراهى دور و دراز است! (18)
آیا ندیدى خداوند، آسمانها و زمین را بحق آفریده است؟! اگر بخواهد، شما را مىبرد و خلق تازهاى مىآورد! (19)
و این کار براى خدا مشکل نیست! (20)
و (در قیامت)، همه آنها در برابر خدا ظاهر مىشوند; در این هنگام، ضعفا ( دنبالهروان نادان) به مستکبران (و رهبران گمراه) مىگویند: «ما پیروان شما بودیم! آیا (اکنون که بخاطر پیروى از شما گرفتار مجازات الهى شدهایم،) شما حاضرید سهمى از عذاب الهى را بپذیرید و از ما بردارید؟» آنها مىگویند: «اگر خدا ما را هدایت کرده بود، ما نیز شما را هدایت مىکردیم! (ولى کار از اینها گذشته است،) چه بیتابى کنیم و چه شکیبایى، تفاوتى براى ما ندارد; راه گریزى براى ما نیست!» (21)
و شیطان، هنگامى که کار تمام مىشود، مىگوید: «خداوند به شما وعده حق داد; و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلف کردم! من بر شما تسلطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابر این، مرا سرزنش نکنید; خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلما ستمکاران عذاب دردناکى دارند! (22)
و کسانى را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، به باغهاى بهشت وارد مىکنند; باغهایى که نهرها از زیر درختانش جارى است; به اذن پروردگارشان، جاودانه در آن مىمانند; و تحیت آنها در آن، «سلام» است. (23)
آیا ندیدى چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزهاى تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟! (24)
هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش مىدهد. و خداوند براى مردم مثلها مىزند، شاید متذکر شوند (و پند گیرند)! (25)
(همچنین) «کلمه خبیثه» (و سخن آلوده) را به درخت ناپاکى تشبیه کرده که از روى زمین برکنده شده، و قرار و ثباتى ندارد. (26)
خداوند کسانى را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار مىدارد; هم در این جهان، و هم در سراى دیگر! و ستمگران را گمراه مىسازد، (و لطف خود را از آنها برمىگیرد) ; خداوند هر کار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مىدهد! (27)
آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند، و قوم خود را به سراى نیستى و نابودى کشاندند؟! (28)
(سراى نیستى و نابودى، همان) جهنم است که آنها در آتش آن وارد مىشوند; و بد قرارگاهى است! (29)
آنها براى خدا همتایانى قرار دادهاند، تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند; بگو: «(چند روزى از زندگى دنیا و لذات آن) بهره گیرید; اما عاقبت کار شما به سوى آتش (دوزخ) است! سذللّه (30)
به بندگان من که ایمان آوردهاند بگو نماز را برپا دارند; و از آنچه به آنها روزى دادهایم، پنهان و آشکار، انفاق کنند; پیش از آنکه روزى فرا رسد که نه در آن خرید و فروش است، و نه دوستى! (نه با مال مىتوانند از کیفر خدا رهایى یابند، و نه با پیوندهاى مادى!) (31)
خداوند همان کسى است که آسمانها و زمین را آفرید; و از آسمان، آبى نازل کرد; و با آن، میوهها(ى مختلف) را براى روزى شما (از زمین) بیرون آورد; و کشتىها را مسخر شما گردانید، تا بر صفحه دریا به فرمان او حرکت کنند; و نهرها را (نیز) مسخر شما نمود; (32)
و خورشید و ماه را -که با برنامه منظمى درکارند- به تسخیر شما درآورد; و شب و روز را (نیز) مسخر شما ساخت; (33)
و از هر چیزى که از او خواستید، به شما داد; و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است! (34)
(به یاد آورید) زمانى را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر ( مکه) را شهر امنى قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! (35)
پروردگارا! آنها ( بتها) بسیارى از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروى کند از من است; و هر کس نافرمانى من کند، تو بخشنده و مهربانى! (36)
پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بىآب و علفى، در کنار خانهاى که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند; تو دلهاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز; و از ثمرات به آنها روزى ده; شاید آنان شکر تو را بجاى آورند! (37)
پروردگارا! تو مىدانى آنچه را ما پنهان و یا آشکار مىکنیم; و چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست! (38)
حمد خداى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید; مسلما پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. (39)
پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعاى مرا بپذیر! (40)
پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا مىشود، بیامرز! (41)
گمان مبر که خدا، از آنچه ظالمان انجام مىدهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آنها را براى روزى تاخیر انداخته است که چشمها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت بازمىایستد... (42)
گردنها را کشیده، سرها را به آسمان بلندکرده، حتى پلک چشمهایشان از حرکت بازمىماند; زیرا به هر طرف نگاه کنند، آثار عذاب آشکار است!) و (در این حال) دلهایشان (فرومىریزد; و از اندیشه و امید،) خالى مىگردد! (43)
و مردم را از روزى که عذاب الهى به سراغشان مىآید، بترسان! آن روز که ظالمان مىگویند: سخللّهپروردگارا! مدت کوتاهى ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروى کنیم!» (اما پاسخ مىشنوند که:) مگر قبلا سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنایى براى شما نیست؟! (44)
(آرى شما بودید که) در منازل (و کاخهاى) کسانى که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید; و براى شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کردیم; و براى شما، مثلها (از سرگذشت پیشینیان) زدیم (باز هم بیدار نشدید)! (45)
آنها نهایت مکر (و نیرنگ) خود را به کار زدند; و همه مکرها (و توطئههایشان) نزد خدا آشکار است، هر چند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا برکند! (46)
پس گمان مبر که خدا وعدهاى را که به پیامبرانش داده، تخلف کند! چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است. (47)
در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمانها (به آسمانهاى دیگرى) مبدل مىشود، و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مىگردند! (48)
و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر مىبینى! (که دستها و گردنهایشان را به هم بسته است!) (49)
لباسهایشان از قطران ( ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال) است; و صورتهایشان را آتش مىپوشاند... (50)
تا خداوند هر کس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد! به یقین، خداوند سریع الحساب است! (51)
این (قرآن،) پیام (و ابلاغى) براى (عموم) مردم است; تا همه به وسیله آن انذار شوند، و بدانند او خدا یکتاست; و تا صاحبان مغز (و اندیشه) پند گیرند! (52)
سورة الرعد 13
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
المر، اینها آیات کتاب (آسمانى) است; و آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق است; ولى بیشتر مردم ایمان نمىآورند! (1)
خدا همان کسى است که آسمانها را، بدون ستونهایى که براى شما دیدنى باشد، برافراشت، سپس بر عرش استیلا یافت (و زمام تدبیر جهان را در کف قدرت گرفت); و خورشید و ماه را مسخر ساخت، که هر کدام تا زمان معینى حرکت دارند! کارها را او تدبیر مىکند; آیات را (براى شما) تشریح مىنماید; شاید به لقاى پروردگارتان یقین پیدا کنید! (2)
و او کسى است که زمین را گسترد; و در آن کوهها و نهرهایى قرار داد; و در آن از تمام میوهها دو جفت آفرید; (پرده سیاه) شب را بر روز مىپوشاند; در اینها آیاتى است براى گروهى که تفکر مىکنند! (3)
و در روى زمین، قطعاتى در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند; و (نیز) باغهایى از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان میوه گوناگون) که گاه بر یک پایه مىرویند و گاه بر دو پایه; (و عجیبتر آنکه) همه آنها از یک آب سیراب مىشوند! و با این حال، بعضى از آنها را از جهت میوه بر دیگرى برترى مىدهیم; در اینها نشانههایى است براى گروهى که عقل خویش را به کار مىگیرند! (4)
و اگر (از چیزى) تعجب مىکنى، عجیب گفتار آنهاست که مىگویند: «آیا هنگامى که ما خاک شدیم، (بار دیگر زنده مىشویم و) به خلقت جدیدى بازمىگردیم؟!» آنها کسانى هستند که به پروردگارشان کافر شدهاند; و آنان غل و زنجیرها در گردنشان است; و آنها اهل دوزخند، و جاودانه در آن خواهند ماند! (5)
آنها پیش از حسنه (و رحمت)، از تو تقاضاى شتاب در سیئه (و عذاب) مىکنند; با اینکه پیش از آنها بلاهاى عبرت انگیز نازل شده است! و پروردگار تو نسبت به مردم -با اینکه ظلم مىکنند- داراى مغفرت است; و (در عین حال،) پروردگارت داراى عذاب شدید است! (6)
کسانى که کافر شدند مىگویند: «چرا آیه (و معجزهاى) از پروردگارش بر او نازل نشده؟!» تو فقط بیم دهندهاى! و براى هر گروهى هدایت کنندهاى است (;و اینها همه بهانه است، نه براى جستجوى حقیقت)! (7)
خدا از جنینهایى که هر (انسان یا حیوان) مادهاى حمل مىکند آگاه است; و نیز از آنچه رحمها کم مىکنند (و پیش از موعد مقرر مىزایند)، و هم از آنچه افزون مىکنند (و بعد از موقع میزایند); و هر چیز نزد او مقدار معینى دارد. (8)
او از غیب و شهود آگاه، وبزرگ و متعالى است! (9)
براى او یکسان است کسانى از شما که پنهانى سخن بگویند، یا آن را آشکار سازند; و کسانى که شبانگاه مخفیانه حرکت مىکنند، یا در روشنایى روز. (10)
براى انسان، مامورانى است که پى در پى، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا ( حوادث غیر حتمى) حفظ مىکنند; (اما) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتى) را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامى که خدا اراده سوئى به قومى (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد; و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت! (11)
او کسى است که برق را به شما نشان مىدهد، که هم مایه ترس است و هم مایه امید; و ابرهاى سنگینبار ایجاد مىکند! (12)
و رعد، تسبیح و حمد او مىگوید; و (نیز) فرشتگان از ترس او! و صاعقهها را مىفرستد; و هر کس را بخواهد گرفتار آن مىسازد، (در حالى که آنها با مشاهده این همه آیات الهى، باز هم) درباره خدا به مجادله مشغولند! و او قدرتى بىانتها (و مجازاتى دردناک) دارد! (13)
دعوت حق از آن اوست! و کسانى را که (مشرکان) غیر از خدا مىخوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمىگویند! آنها همچون کسى هستند که کفهاى (دست) خود را به سوى آب مىگشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید! و دعاى کافران، جز در ضلال (و گمراهى) نیست! (14)
تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند -از روى اطاعت یا اکراه- و همچنین سایههایشان، هر صبح و عصر براى خدا سجده مىکنند. (15)
بگو: «چه کسى پروردگار آسمانها و زمین است؟» بگو: «الله!» (سپس) بگو: «آیا اولیا (و خدایانى) غیر از او براى خود برگزیدهاید که (حتى) مالک سود و زیان خود نیستند (تا چه رسد به شما؟!); سذللّه بگو: «آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟! آیا آنها همتایانى براى خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشى داشتند، و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چیز است; و اوست یکتا و پیروز!» (16)
خداوند از آسمان آبى فرستاد; و از هر دره و رودخانهاى به اندازه آنها سیلابى جارى شد; سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد; و از آنچه (در کورهها،) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى، آتش روى آن روشن مىکنند نیز کفهایى مانند آن به وجود مىآید -خداوند، حق و باطل را چنین مثل مىزند!- اما کفها به بیرون پرتاب مىشوند، ولىآنچه به مردم سود مىرساند ( آب یا فلز خالص ) در زمین مىماند; خداوند اینچنین مثال مىزند! (17)
براى آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند، (سرانجام و) نتیجه نیکوتر است; و کسانى که دعوت او را اجابت نکردند، (آنچنان در وحشت عذاب الهى فرو مىروند، که) اگر تمام آنچه روى زمین است، و همانندش، از آن آنها باشد، همه را براى رهایى از عذاب مىدهند! (ولى از آنها پذیرفته نخواهد شد!)براى آنها حساب بدى است; و جایگاهشان جهنم، و چه بد جایگاهى است! (18)
آیا کسى که مىداند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسى است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکر مىشوند... (19)
آنها که به عهد الهى وفا مىکنند، و پیمان را نمىشکنند... (20)
و آنها که پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده، برقرار میدارند; و از پروردگارشان مىترسند; و از بدى حساب (روز قیامت) بیم دارند... (21)
و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایى مىکنند; و نماز را برپا مىدارند; و از آنچه به آنها روزى دادهایم، در پنهان و آشکار، انفاق مىکنند; و با حسنات، سیئات را از میان مىبرند; پایان نیک سراى دیگر،از آن آنهاست... (22)
(همان) باغهاى جاویدان بهشتى که وارد آن مىشوند; و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها; و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مىگردند... (23)
(و به آنان مىگویند:) سلام بر شما بخاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرا(ى جاویدان)! (24)
آنها که عهد الهى را پس از محکم کردن مىشکنند، و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مىکنند، و در روى زمین فساد مىنمایند، لعنت براى آنهاست; و بدى (و مجازات) سراى آخرت! (25)
خدا روزى را براى هر کس بخواهد (و شایسته بداند) وسیع، براى هر کس بخواهد (و مصلحت بداند،) تنگ قرارمىدهد; ولى آنها ( کافران) به زندگى دنیا، شاد (و خوشحال) شدند; در حالى که زندگى دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزى است! (26)
کسانى که کافر شدند مىگویند: «چرا آیه (و معجزه)اى از پروردگارش بر او نازل نشده است؟! سذللّه بگو: «خداوند هر کس را بخواهد گمراه، و هر کس را که بازگردد، به سوى خودش هدایت مىکند! (کمبودى در معجزهها نیست; لجاجت آنها مانع است!)» (27)
آنها کسانى هستند که ایمان آوردهاند، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است; آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مىیابد! (28)
آنها که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، پاکیزهترین (زندگى)نصیبشان است; و بهترین سرانجامها! (29)
همان گونه (که پیامبران پیشین را مبعوث کردیم،) تو را به میان امتى فرستادیم که پیش از آنها امتهاى دیگرى آمدند و رفتند، تا آنچه را به تو وحى نمودهایم بر آنان بخوانى، در حالى که به رحمان ( خداوندى که رحمتش همگان را فراگرفته) کفر مىورزند; بگو: «او پروردگار من است! معبودى جز او نیست! بر او توکل کردم; و بازگشتم بسوى اوست!» (30)
اگر بوسیل; قرآن، کوهها به حرکت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا بوسیل; آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ایمان نخواهند آورد!) ولى همه کارها در اختیار خداست! آیا آنها که ایمان آوردهاند نمىدانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را (به اجبار) هدایت مىکند (اما هدایت اجبارى سودى ندارد)! و پیوسته بلاهاى کوبندهاى بر کافران بخاطر اعمالشان وارد مىشود، و یا بنزدیکى خانه آنها فرود مىآید، تا وعده (نهایى) خدا فرا رسد; به یقین خداوند در وعد; خود تخلف نمىکند! (31)
(تنها تو را استهزا نکردند،) پیامبران پیش از تورا نیز مورد استهزا قرار دادند; من به کافران مهلت دادم; سپس آنها را گرفتم; دیدى مجازات من چگونه بود؟! (32)
آیا کسى که بالاى سر همه ایستاده، (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است،) و اعمال همه را مىبییند (،همچون کسى است که هیچ یک از این صفات را ندارد)؟! آنان براى خدا همتایانى قرار دادند; بگو: «آنها را نام ببرید! آیا چیزى را به او خبر مىدهید که از وجود آن در روى زمین بىخبر است، یا سخنان ظاهرى (و تو خالى) مىگویید؟!» (نه، شریکى براى خدا وجود ندارد;) بلکه در نظر کافران، دروغهایشان زینت داده شده، (و بر اثر ناپاکى درون، چنین مىپندارند که واقعیتى دارد;) و آنها از راه (خدا) بازداشته شدهاند; و هر کس را خدا گمراه کند، راهنمایى براى او وجود نخواهد داشت! (33)
در دنیا، براى آنها عذابى (دردناک) است; و عذاب آخرت سختتر است; و در برابر (عذاب) خدا، هیچ کس نمىتواند آنها را نگه دارد! (34)
توصیف بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده، (این است که) نهرهاى آب از زیر درختانش جارى است، میوه آن همیشگى، و سایهاش دائمى است; این سرانجام کسانى است که پرهیزگارى پیشه کردند; و سرانجام کافران، آتش است! (35)
کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادهایم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالند; و بعضى از احزاب (و گروهها)، قسمتى از آن را انکار مىکنند; بگو: «من مامورم که «الله» را بپرستم; و شریکى براى او قائل نشوم! به سوى او دعوت مىکنم; و بازگشت من بسوى اوست!» (36)
همانگونه (که به پیامبران پیشین کتاب آسمانى دادیم،) بر تو نیز این (قرآن) را بعنوان فرمان روشن و صریحى نازل کردیم; و اگر از هوسهاى آنان -بعد از آنکه آگاهى براى تو آمده- پیروى کنى، هیچ کس در برابر خدا، از تو حمایت و جلوگیرى نخواهد کرد. (37)
ما پیش از تو (نیز) رسولانى فرستادیم; و براى آنها همسران و فرزندانى قرار دادیم; و هیچ رسولى نمىتوانست ا(ز پیش خود) معجزهاى بیاورد، مگر بفرمان خدا! هر زمانى نوشتهاى دارد (و براى هر کارى، موعدى مقرر است)! (38)
خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مىکند; و «ام الکتاب» ( لوح محفوظ) نزد اوست! (39)
و اگر پارهاى از مجازاتها را که به آنها وعده مىدهیم به تو نشان دهیم، یا (پیش از فرا رسیدن این مجازاتها) تو را بمیرانیم، در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستى; و حساب (آنها) برماست. (40)
« آیا ندیدند که ما پیوسته به سراغ زمین مىآییم و از اطراف (و جوانب) آن کم مىکنیم؟! (و جامعهها، تمدنها، و دانشمندان تدریجا از میان مىروند.) و خداوند حکومت مىکند; و هیچ کس را یاراى جلوگیرى یا رد احکام او نیست; و او سریع الحساب است! (41)
پیش از آنان نیز کسانى طرحها و نقشهها کشیدند; ولى تمام طرحها و نقشهها از آن خداست! او از کار هر کس آگاه است; و بزودى کفار مىدانند سرانجام (نیک و بد) در سراى دیگر از آن کیست! (42)
آنها که کافر شدند مىگویند: «تو پیامبر نیستى!» بگو: «کافى است که خداوند، و کسى که علم کتاب (و آگاهى بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!» (43)
سورة یوسف 12
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر
الر، آن آیات کتاب آشکار است! (1)
ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید)! (2)
ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن -که به تو وحى کردیم- بر تو بازگو مىکنیم; و مسلما پیش از این، از آن خبر نداشتى! (3)
(به خاطر بیاور) هنگامى را که یوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده مىکنند!» (4)
گفت: «فرزندم! خواب خود را براى برادرانت بازگو مکن، که براى تو نقشه (خطرناکى) مىکشند; چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است! (5)
و این گونه پروردگارت تو را برمىگزیند; و از تعبیر خوابها به تو مىآموزد; و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام و کامل مىکند، همانگونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد; به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است!» (6)
در (داستان) یوسف و برادرانش، نشانهها(ى هدایت) براى سؤالکنندگان بود! (7)
هنگامى که (برادران) گفتند: «یوسف و برادرش ( بنیامین) نزد پدر، از ما محبوبترند; در حالى که ما گروه نیرومندى هستیم! مسلما پدر ما، در گمراهى آشکارى است! (8)
یوسف را بکشید; یا او را به سرزمین دوردستى بیفکنید; تا توجه پدر، فقط به شما باشد; و بعد از آن، (از گناه خود توبه مىکنید; و) افراد صالحى خواهید بود! (9)
یکى از آنها گفت: «یوسف را نکشید! و اگر مىخواهید کارى انجام دهید، او را در نهانگاه چاه بیفکنید; تا بعضى از قافلهها او را برگیرند (و با خود به مکان دورى ببرند)!» (10)
(و براى انجام این کار، برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «پدرجان! چرا تو درباره (برادرمان) یوسف، به ما اطمینان نمىکنى؟! در حالى که ما خیرخواه او هستیم! (11)
فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذاى کافى بخورد و تفریح کند; و ما نگهبان او هستیم!» (12)
(پدر) گفت: «من از بردن او غمگین مىشوم; و از این مىترسم که گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشید!» (13)
گفتند: «با اینکه ما گروه نیرومندى هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود (و هرگز چنین چیزى) ممکن نیست!)» (14)
هنگامى که او را با خود بردند، و تصمیم گرفتند وى را در مخفىگاه چاه قرار دهند، (سرانجام مقصد خود را عملى ساختند;) و به او وحى فرستادیم که آنها رادر آینده از این کارشان با خبر خواهى ساخت; در حالى که آنها نمىدانند! (15)
(برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند. (16)
گفتند: «اى پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم; و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما را باور نخواهى کرد، هر چند راستگو باشیم!» (17)
و پیراهن او را با خونى دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند; گفت: «هوسهاى نفسانى شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل (و شکیبائى خالى از ناسپاسى) خواهم داشت; و در برابر آنچه مىگویید، از خداوند یارى مىطلبم!» (18)
و (در همین حال) کاروانى فرا رسید; و مامور آب را (به سراغ آب) فرستادند; او دلو خود را در چاه افکند; (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکى است (زیبا و دوست داشتنى!)» و این امر را بعنوان یک سرمایه از دیگران مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مىدادند، آگاه بود. (19)
و (سرانجام،) او را به بهاى کمى -چند درهم- فروختند; و نسبت به( فروختن) او، بى رغبت بودند (;چرا که مىترسیدند رازشان فاش شود). (20)
و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید ( عزیز مصر)، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار، شاید براى ما سودمند باشد; و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم!» و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکن ساختیم! (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم; و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم; خداوند بر کار خود پیروز است، ولى بیشتر مردم نمىدانند! (21)
و هنگامى که به بلوغ و قوت رسید، ما «حکم» ( نبوت) و «علم» به او دادیم; و اینچنین نیکوکاران را پاداش مىدهیم! (22)
و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمناى کامجویى کرد; درها را بست و گفت: «بیا (بسوى آنچه براى تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه مىبرم به خدا! او ( عزیز مصر) صاحب نعمت من است; مقام مرا گرامى داشته; (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلما ظالمان رستگار نمىشوند!» (23)
آن زن قصد او کرد; و او نیز -اگر برهان پروردگار را نمىدید- قصد وى مىنمود! اینچنین کردیم تا بدى و فحشا را از او دور سازیم; چرا که او از بندگان مخلص ما بود! (24)
و هر دو به سوى در، دویدند (در حالى که همسر عزیز، یوسف را تعقیب مىکرد); و پیراهن او را از پشت (کشید و) پاره کرد. و در این هنگام، آقاى آن زن را دم در یافتند! آن زنگفت: «کیفر کسى که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک، چه خواهد بود؟! سذللّه (25)
(یوسف) گفت: «او مرا با اصرار به سوى خود دعوت کرد!» و در این هنگام، شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد که: «اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن آن راست مىگوید، و او از دروغگویان است. (26)
و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ مىگوید، و او از راستگویان است.» (27)
هنگامى که (عزیز مصر) دید پیراهن او ( یوسف) از پشت پاره شده، گفت: «این از مکر و حیله شما زنان است; که مکر و حیله شما زنان، عظیم است! (28)
یوسف از این موضوع، صرفنظر کن! و تو اى زن نیز از گناهت استغفار کن، که از خطاکاران بودى!» (29)
(این جریان در شهر منعکس شد;) گروهى از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، جوانش ( غلامش) را بسوى خود دعوت مىکند! عشق این جوان، در اعماق قلبش نفوذ کرده، ما او را در گمراهى آشکارى مىبینیم!» (30)
هنگامى که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت کرد); و براى آنها پشتى (گرانبها، و مجلس باشکوهى) فراهم ساخت; و به دست هر کدام، چاقویى (براى بریدن میوه) داد; و در این موقع (به یوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامى که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند; و (بىتوجه) دستهاى خود را بریدند; و گفتند: «منزه است خدا! این بشر نیست; این یک فرشته بزرگوار است!» (31)
(همسر عزیز) گفت: «این همان کسى است که بخاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آرى،) من او را به خویشتن دعوت کردم; و او خوددارى کرد! و اگر آنچه را دستور مىدهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد; و مسلما خوار و ذلیل خواهد شد!» (32)
(یوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوى آن مىخوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانى، بسوى آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» (33)
پروردگارش دعاى او را اجابت کرد; و مکر آنان را از او بگردانید; چرا که او شنوا و داناست! (34)
و بعد از آنکه نشانههاى (پاکى یوسف) را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدتى زندانى کنند! (35)
و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند; یکى از آن دو گفت: «من در خواب دیدم که (انگور براى) شراب مىفشارم!» و دیگرى گفت: «من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل مىکنم; و پرندگان از آن مىخورند; ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران مىبینیم.» (36)
(یوسف) گفت: «پیش از آنکه جیره غذایى شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشى است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومى را که به خدا ایمان ندارند، و به سراى دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتى شدم)! (37)
من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروى کردم! براى ما شایسته نبود چیزى را همتاى خدا قرار دهیم; این از فضل خدا بر ما و بر مردم است; ولى بیشتر مردم شکرگزارى نمىکنند! (38)
اى دوستان زندانى من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتاى پیروز؟! (39)
این معبودهایى که غیر از خدا مىپرستید، چیزى جز اسمهائى (بىمسما) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید، نیست; خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده; حکم تنها از آن خداست; فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا; ولى بیشتر مردم نمىدانند! (40)
اى دوستان زندانى من! اما یکى از شما (دو نفر، آزاد مىشود; و) ساقى شراب براى صاحب خود خواهد شد; و اما دیگرى به دار آویخته مىشود; و پرندگان از سر او مىخورند! و مطلبى که درباره آن (از من) نظر خواستید، قطعى و حتمى است!» (41)
و به آن یکى از آن دو نفر، که مىدانست رهایى مىیابد، گفت: «مرا نزد صاحبت ( سلطان مصر) یادآورى کن!» ولى شیطان یادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد; و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقى ماند. (42)
پادشاه گفت: «من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را مىخورند; و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده; (که خشکیدهها بر سبزها پیچیدند; و آنها را از بین بردند.) اى جمعیت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر مىکنید!» (43)
گفتند: «خوابهاى پریشان و پراکندهاى است; و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم!» (44)
و یکى از آن دو که نجات یافته بود -و بعد از مدتى به خاطرش آمد- گفت: «من تاویل آن را به شما خبر مىدهم; مرا (به سراغ آن جوان زندانى) بفرستید!» (45)
(او به زندان آمد، و چنین گفت:) یوسف، اى مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر مىخورند; و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده; تا من بسوى مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند! (46)
گفت: «هفت سال با جدیت زراعت مىکنید; و آنچه را درو کردید، جز کمى که مىخورید، در خوشههاى خود باقى بگذارید (و ذخیره نمایید). (47)
پس از آن، هفت سال سخت (و خشکى و قحطى) مىآید، که آنچه را براى آن سالها ذخیره کردهاید، مىخورند; جز کمى که (براى بذر) ذخیره خواهید کرد. (48)
سپس سالى فرامىرسد که باران فراوان نصیب مردم مىشود; و در آن سال، مردم عصاره (میوهها و دانههاى روغنى را) مىگیرند (و سال پر برکتى است.)» (49)
پادشاه گفت: «او را نزد من آورید!» ولى هنگامى که فرستاده او نزد وى ( یوسف) آمد گفت: سخللّهبه سوى صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجراى زنانى که دستهاى خود را بریدند چه بود؟ که خداى من به نیرنگ آنها آگاه است.» (50)
(پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: «به هنگامى که یوسف را به سوى خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟» گفتند: «منزه است خدا، ما هیچ عیبى در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوى خود دعوت کردم; و او از راستگویان است! (51)
این سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم; و خداوند مکر خائنان را هدایت نمىکند! (52)
من هرگز خودم را تبرئه نمىکنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر مىکند; مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.» (53)
پادشاه گفت: «او ( یوسف) را نزد من آورید، تا وى را مخصوص خود گردانم!» هنگامى که (یوسف نزد وى آمد و) با او صحبت کرد، (پادشاه به عقل و درایت او پى برد; و) گفت: «تو امروز نزد ما جایگاهى والا دارى، و مورد اعتماد هستى!» (54)
(یوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم!» (55)
و اینگونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم، که هر جا مىخواست در آن منزل مىگزید (و تصرف مىکرد)! ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم) میبخشیم; و پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکنیم! (56)
(اما) پاداش آخرت، براى کسانى که ایمان آورده و پرهیزگارى داشتند، بهتر است! (57)
(سرزمین کنعان را قحطى فرا گرفت;) برادران یوسف (در پى مواد غذایى به مصر) آمدند; و بر او وارد شدند. او آنان را شناخت; ولى آنها او را نشناختند. (58)
و هنگامى که (یوسف) بارهاى آنان را آماده ساخت، گفت: «(نوبت آینده) آن برادرى را که از پدر دارید، نزد من آورید! آیا نمىبینید من حق پیمانه را ادا مىکنم، و من بهترین میزبانان هستم؟! (59)
و اگر او را نزد من نیاورید، نه کیل (و پیمانهاى از غله) نزد من خواهید داشت; و نه (اصلا) به من نزدیک شوید!» (60)
گفتند: «ما با پدرش گفتگو خواهیم کرد; (و سعى مىکنیم موافقتش را جلب نمائیم;) و ما این کار را خواهیم کرد!» (61)
(سپس) به کارگزاران خود گفت: «آنچه را بعنوان قیمت پرداختهاند، در بارهایشان بگذارید! شاید پس از بازگشت به خانواده خویش، آن را بشناسند; و شاید برگردند!» (62)
هنگامى که به سوى پدرشان بازگشتند، گفتند: «اى پدر! دستور داده شده که (بدون حضور برادرمان بنیامین) پیمانهاى (از غله) به ما ندهند; پس برادرمان را با ما بفرست، تا سهمى (از غله) دریافت داریم; و ما او را محافظت خواهیم کرد!» (63)
گفت: «آیا نسبت به او به شما اطمینان کنم همانگونه که نسبت به برادرش (یوسف) اطمینان کردم (و دیدید چه شد)؟! و (در هر حال،) خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است سذللّه (64)
و هنگامى که متاع خود را گشودند، دیدند سرمایه آنها به آنها بازگردانده شده! گفتند: «پدر! ما دیگر چه میخواهیم؟! این سرمایه ماست که به ما باز پس گردانده شده است! (پس چه بهتر که برادر را با ما بفرستى;) و ما براى خانواده خویش مواد غذایى مىآوریم; و برادرمان را حفظ خواهیم کرد; و یک بار شتر زیادتر دریافت خواهیم داشت; این پیمانه (بار) کوچکى است!» (65)
گفت: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا پیمان مؤکد الهى بدهید که او را حتما نزد من خواهید آورد! مگر اینکه (بر اثر مرگ یا علت دیگر،) قدرت از شما سلب گردد. و هنگامى که آنها پیمان استوار خود را در اختیار او گذاردند، گفت: «خداوند، نسبت به آنچه مىگوییم، ناظر و نگهبان است!» (66)
و (هنگامى که مىخواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یک در وارد نشوید; بلکه از درهاى متفرق وارد گردید (تا توجه مردم به سوى شما جلب نشود)! و (من با این دستور، ) نمىتوانم حادثهاى را که از سوى خدا حتمى است، از شما دفع کنم! حکم و فرمان، تنها از آن خداست! بر او توکل کردهام; و همه متوکلان باید بر او توکل کنند!» (67)
و هنگامى که از همان طریق که پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، این کار هیچ حادثه حتمى الهى را نمىتوانست از آنها دور سازد، جز حاجتى در دل یعقوب (که از این طریق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت); و او به خاطر تعلیمى که ما به او دادیم، علم فراوانى داشت; ولى بیشتر مردم نمىدانند! (68)
هنگامى که (برادران) بر یوسف وارد شدند، برادرش را نزد خود جاى داد و گفت: «من برادر تو هستم، از آنچه آنها انجام مىدادند، غمگین و ناراحت نباش!» (69)
و هنگامى که (مامور یوسف) بارهاى آنها را بست، ظرف آبخورى پادشاه را در بار برادرش گذاشت; سپس کسى صدا زد; «اى اهل قافله، شما دزد هستید!» (70)
آنها رو به سوى او کردند و گفتند: «چه چیز گم کردهاید؟» (71)
گفتند: «پیمانه پادشاه را! و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر (غله) به او داده مىشود; و من ضامن این (پاداش) هستم!» (72)
گفتند: «به خدا سوگند شما مىدانید ما نیامدهایم که در این سرزمین فساد کنیم; و ما (هرگز) دزد نبودهایم!» (73)
آنها گفتند: «اگر دروغگو باشید، کیفرش چیست؟» (74)
گفتند: «هر کس (آن پیمانه) در بار او پیدا شود، خودش کیفر آن خواهد بود;(و بخاطر این کار، برده شما خواهد شد;) ما اینگونه ستمگران را کیفر مىدهیم!» (75)
در این هنگام، (یوسف)قبل از بار برادرش، به کاوش بارهاى آنها پرداخت; سپس آن را از بار برادرش بیرون آورد; این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمىتوانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد، مگر آنکه خدا بخواهد! درجات هر کس را بخواهیم بالا مىبریم; و برتر از هر صاحب علمى، عالمى است! (76)
(برادران) گفتند: «اگر او (بنیامین) دزدى کند، (جاى تعجب نیست;) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد» یوسف (سخت ناراحت شد، و) این (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشکار نکرد; (همین اندازه) گفت: «شما (از دیدگاه من،) از نظر منزلت بدترین مردمید! و خدا از آنچه توصیف مىکنید، آگاهتر است!» (77)
گفتند: «اى عزیز! او پدر پیرى دارد (که سخت ناراحت مىشود); یکى از ما را به جاى او بگیر; ما تو را از نیکوکاران مىبینیم!» (78)
گفت: «پناه بر خدا که ما غیر از آن کس که متاع خود را نزد او یافتهایم بگیریم; در آن صورت، از ظالمان خواهیم بود!» (79)
هنگامى که (برادران) از او مایوس شدند، به کنارى رفتند و با هم به نجوا پرداختند; (برادر) بزرگشان گفت: «آیا نمىدانید پدرتان از شما پیمان الهى گرفته; و پیش از این درباره یوسف کوتاهى کردید؟! من از این سرزمین حرکت نمىکنم، تا پدرم به من اجازه دهد; یا خدا درباره من داورى کند، که او بهترین حکمکنندگان است! (80)
شما به سوى پدرتان بازگردید و بگویید: پدر(جان)، پسرت دزدى کرد! و ما جز به آنچه مىدانستیم گواهى ندادیم; و ما از غیب آگاه نبودیم! (81)
(و اگر اطمینان ندارى،) از آن شهر که در آن بودیم سؤال کن، و نیز از آن قافله که با آن آمدیم (بپرس)! و ما (در گفتار خود) صادق هستیم!» (82)
(یعقوب) گفت: «(هواى) نفس شما، مساله را چنین در نظرتان آراسته است! من صبر مىکنم، صبرى زیبا (و خالى از کفران)! امیدوارم خداوند همه آنها را به من بازگرداند; چرا که او دانا و حکیم است! (83)
و از آنها روى برگرداند و گفت: «وا اسفا بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو مىبرد (و هرگز کفران نمىکرد)! (84)
گفتند: «به خدا تو آنقدر یاد یوسف مىکنى تا در آستانه مرگ قرار گیرى، یا هلاک گردى!» (85)
گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مىگویم (و شکایت نزد او مىبرم)! و از خدا چیزهایى مىدانم که شما نمىدانید! (86)
پسرانم! بروید، و از یوسف وبرادرش جستجو کنید; و از رحمت خدا مایوس نشوید; که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مایوس مىشوند!» (87)
هنگامى که آنها بر او ( یوسف) وارد شدند، گفتند: «اى عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتى فرا گرفته، و متاع کمى (براى خرید مواد غذایى) با خود آوردهایم; پیمانه را براى ما کامل کن; و بر ما تصدق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش مىدهد!» (88)
گفت: «آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید، آنگاه که جاهل بودید؟!» (89)
گفتند: «آیا تو همان یوسفى؟!» گفت: «(آرى،) من یوسفم، و این برادر من است! خداوند بر ما منت گذارد; هر کس تقوا پیشه کند، و شکیبایى و استقامت نماید، (سرانجام پیروز مىشود;) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکند!» (90)
گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برترى بخشیده; و ما خطاکار بودیم!» (91)
(یوسف) گفت: «امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست! خداوند شما را مىبخشد; و او مهربانترین مهربانان است! (92)
این پیراهن مرا ببرید، و بر صورت پدرم بیندازید، بینا مىشود! و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید!» (93)
هنگامى که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد، پدرشان ( یعقوب) گفت: «من بوى یوسف را احساس مىکنم، اگر مرا به نادانى و کم عقلى نسبت ندهید!» (94)
گفتند: «به خدا تو در همان گمراهى سابقت هستى!» (95)
اما هنگامى که بشارت دهنده فرا رسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند; ناگهان بینا شد! گفت: «آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهایى مىدانم که شما نمىدانید؟!» (96)
گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم!» (97)
گفت: «بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مىطلبم، که او آمرزنده و مهربان است!» (98)
و هنگامى که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگى داخل مصر شوید، که انشاء الله در امن و امان خواهید بود!» (99)
و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند; و همگى بخاطر او به سجده افتادند; و گفت: «پدر! این تعبیر خوابى است که قبلا دیدم; پروردگارم آن را حق قرار داد! و او به من نیکى کرد هنگامى که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد.پروردگارم نسبت به آنچه مىخواهد (و شایسته مىداند،) صاحب لطف است; چرا که او دانا و حکیم است! (100)
پروردگارا! بخشى (عظیم) از حکومت به من بخشیدى، و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساختى! اى آفریننده آسمانها و زمین! تو ولى و سرپرست من در دنیا و آخرت هستى، مرا مسلمان بمیران; و به صالحان ملحق فرما!» (101)
این از خبرهاى غیب است که به تو وحى مىفرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودى هنگامى که تصمیم مىگرفتند و نقشه مىکشیدند! (102)
و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشى، ایمان نمىآورند! (103)
و تو (هرگز) از آنها پاداشى نمىطلبى; آن نیست مگر تذکرى براى جهانیان! (104)
و چه بسیار نشانهاى (از خدا) در آسمانها و زمین که آنها از کنارش مىگذرند، و از آن رویگردانند! (105)
و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرکند! (106)
آیا ایمن از آنند که عذاب فراگیرى از سوى خدا به سراغ آنان بیاید، یا ساعت رستاخیز ناگهان فرارسد، در حالى که متوجه نیستند؟! (107)
بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مىکنیم! منزه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» (108)
و ما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانى از اهل آبادیها که به آنها وحى مىکردیم! آیا (مخالفان دعوت تو،) در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند چه شد؟! و سراى آخرت براى پرهیزکاران بهتر است! آیا فکر نمىکنید؟! (109)
(پیامبران به دعوت خود، و دشمنان آنها به مخالفت خود همچنان ادامه دادند) تا آنگاه که رسولان مایوس شدند، و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است; در این هنگام، یارى ما به سراغ آنها آمد; آنان را که خواستیم نجات یافتند; و مجازات و عذاب ما از قوم گنهکار بازگردانده نمىشود! (110)
در سرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان اندیشه بود! اینها داستان دروغین نبود; بلکه (وحى آسمانى است، و) هماهنگ است با آنچه پیش روى او (از کتب آسمانى پیشین) قرار دارد; و شرح هر چیزى (که پایه سعادت انسان است); و هدایت و رحمتى است براى گروهى که ایمان مىآورند! (111)