گذری به آنچه گذشت
درباره وحی مطالبی چون مفهوم وحی، کاربرد قرآنی وحی، همگون بودن وحی انبیاء و حقیقت وحی، ویژگیهای مهم وحی که تعلیم فرادانش بشری و مصونیت از هرگونه خطا و تردید دارد و تحلیل صحیح وحی از زبان وحی طرح شد. و نیز به تحلیلهای غلط تدبیر عقلانی و یا مکاشفه عرفانی و یا اندوختههای دانش انسانی اشاره شد که این برداشتها همه خلاف آیهها قرآن و بدور از معارف اسلامی است و همه اینها ناسازگار با زبان و تحلیل قرآن میباشد و در بین سخن به این نکته اشاره شد که پیامبر در نبوت خود و وحی آسمانی تردید نمیکند و در تشخیص وحی نیاز به تأیید دیگری ندارد و نیز شیطان راه نفوذ بر انبیاء را ندارد و هیچگونه القائات شیطانی در عرصه وحی وجود ندارد تا با وحی اشتباه گرفته شود و افسانههایی که در این رابطه داستان شده همگی بیپایه هستند که باید از معارف زلال و اندیشههای برهانی وحی و اسلام زدوده شوند. و در پایان راههای دریافت وحی اشاره شد و این نکته نیز توجه داده شد که وحی در سه مرحله، گرفتن و نگهداری و ابلاغ مصون از تغییر و نسیان است تا سالم به گوش مردم برسد و اتمام حجت شکل بگیرد.
حقیقت وحی
مفهوم واژه وحی و تعبیرات دیگری که در قرآن از این حقیقت شده است ما را در فهمیدن حقیقت وحی یاری نمیکند و شاید حقیقت وحی رسالی برای غیر پیامبران قابل درک نباشد و تا انسان پیامبر نباشد قادر نخواهد بود این حقیقت را درک کند و از کاربردهای قرآن هم این چنین استفاده میشود که قرآن اصراری ندارد که حقیقت وحی را تبیین کند تا انسانهای عادی آن را درک کنند. بلکه قرآن توجه بیشتر به بیان ویژگیهای وحی دارد. از حقیقت وحی مانند بسیاری از معارف که قابل درک همگان نیست با سکوت عبور کرده است. مانند این که در مورد ارائه ملکوت آسمانها و زمین به ابراهیم خلیل (ع) میفرماید این کار را برای یک اهدافی که قابل درک شما نیست و برای این که ابراهیم به یقین برسد انجام دادیم: )و کَذالک نُری اِبراهیم ملَکُوتَ السمواتِ والاَرضِ وَ لیکُونَ منَ المُوقنینِ( (انعام، 75)؛ «ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم برای انگیزههایی، از جمله این که او از یقینکنندگان قرار گیرد».
«واو» در )وَ لَیَکُونَ مِنَ المُؤمِنینِ( نقش مهمی ایفا میکند سخن از وسط شروع شده یعنی اهدافی بزرگ در نظر داشتیم که قابل فهم شماها نیست آنچه برای شما قابل درک است بازگو میکنیم و آن این که ابراهیم با دیدن ملکوت یقین به حق پیدا میکند و مانند این که در مورد دست به دست شدن قدرتها در روزگاران میفرماید: )وَ تلک الأیامُ نُداوِلُها بین النّاسِ وَ لیعلَم اللهُ الَّذینَ آمنوا منکُم( (شعرا، 194)؛ «قدرتها را دست به دست میکنیم برای اهدافی که قابل درک شما نیست و برای امتحان انسانها تا مؤمن را بشناسد».
و نظایر این تعبیرها که در قرآن آمده است. در هر صورت ما آیهای سراغ نداریم که حقیقت وحی را تبیین نموده باشد. آنچه سخن در قرآن در مورد وحی است درباره ویژگیهای وحی است.
جواب یک اشکال
از این بیان جواب یک شبهه دیگر نیز روشن میشود که برخی مستشرقان مطرح کردهاند که با توجه به این که در حجاز افراد با سواد کم بود و با توجه به این که نوشت افزار کمیاب و یا نایاب بود و قرآن نگاشته نمیشد چگونه مسلمانان ادعا میکنند که این قرآن همان قرآنی است که بر محمد (ص) نازل شده است؟! جواب این سؤال این است که، اولاً نویسندگان وحی وجود داشتند و قرآن را با همان نوشتافزار آن زمان نگاشتند و ثانیاً سلامتی قرآن متوقف بر نگاشتن آن نبوده است. انتقال قرآن از هر نسلی به نسل بعدی با تواتر بوده است که شرح آن گذشت.
با توجه به مطالبی که از نظر خوانندگان گذشت، نوشته شدن قرآن به صورت سورهها و نظم و ترتیب خاص آیهها که همین نظم فعلی میباشد در زمان رسولالله (ص) شکل گرفته است. اما ترتیب سورهها که مثلاً سوره حمد اول قرار بگیرد و بقره دوم و هکذا … این کار در زمان رسولالله (ص) صورت نگرفت که صاحبان دیدگاه دوم مدعی آن بودند. زیرا که این ادله تنها شکلگیری سورهها را دلالت دارد نه نظم و ترتیب آنها را. و لذا بسیاری از محققان علوم قرآنی نیز به این نکته تصریح دارند. (از جمله حاکم در مستدرک ج 2، ص 611. محاسبی در فهمالسنن، برهان ج 1، ص 300. برهان ج 1، ص 262. مناهل العرفان، ج 1، ص 255. التمهید ج 1، ص 280. آلاءالرحمن ج 1، ص 18. المیزان ج 3، ص 78. تاریخ القرآن زنجانی ص 56. قرآن در اسلام ص 192) و از همین جا نکته بسیار مهم دیگری نیز مستدل میشود که ترتیب آیهها در عهد رسولالله (ص) شکل گرفته است و با نظارت و اشراف حضرت بوده است، که قبل از پرداختن به دو مرحله دیگر از جمعآوری قرآن به توضیح این نکته میپردازیم.
توفیقی بودن حدود آیهها
در عین تحقق این اصطلاح در محاوره مسلمانان جای طرح این سؤال است که آیا فاصلههای آیههای قرآن امری توقیفی است؟ یعنی این که فلان قسمت از قرآن یک آیه به حساب آید آیا به امر رسولالله (ص) و وحی است؟ و توقیفی است که دیگران حق اظهارنظر ندارند که آیه را کمتر یا بیشتر تعیین کنند و یا این که این موضوع از آن مقدار از اهمیت برخوردار نیست که نیاز به دستور وحی داشته باشد از جمله شؤون قرآن است که اجتهاد و نظر در آن راه دارد.
بسیاری از محققان دیدگاه اول را پذیرفتهاند که در این شأن قرآن جای اظهارنظر نیست همانگونه که از رسولالله (ص) رسیده است باید همان روش پیروی شود.
سیوطی از بسیاری مانند ابن عربی، زمخشری، و … نقل میکند که آیهها توقیفی هستند آنگاه به برخی از مشکلاتی که در پذیرش این دیدگاه وجود دارد از جمله شناخت فاصلهها به صورت دقیق که به رسولالله (ص) مستند باشد اشاره میکند و اعتراف ابن عربی را نقل مینماید. البته این موضوع را از عمل کرد و سیره مسلمانان تا حدودی میتوان به دست آورد و متصل به سیره رسولالله (ص) نموده که در مثلالمصص، کهیعص، عسق، طسم، یس، حم، طه، آیه به حساب آمده است اما در نظایر آنها مانند: الم، طس، ص، ق، ن، آیه به حساب نیآمده است گاهی یک کلمه مانند «مْدْ هامتان» آیه به حساب آمده است بنابراین این نکات را سیره مسلمانان نشان میدهد در این موضوع جای اظهارنظر نیست باید به روش گذشته عمل نمود.
در عین حال این دیدگاه مواجه با یک مشکل است که بر اساس چه ضابطه حدود آیهها مشخص میشود؟ دو ضابطه برای تثبیت این نکته مطرح است، یکی این که سیره رسولالله (ص) بوده است که در پایان آیهها وقف مینموده است. دوم این که سجع آیهها نشانگر پایان آنهاست. لیکن هیچکدام از دو ضابطه در تمام آیههای قرآن منطبق نمیباشد؛ نه سیره رسولالله (ص) به صورت شامل در همه آیهها ثابت است و نه همه آیههای قرآن از سجع موزون بهرهور هستند و به همین خاطر اختلاف در شمارش و تعداد آیهها به چشم میخورد.
زرکشی از ابو عمر دانی نقل میکند در تعداد آیههای قرآن به شش هزار اتفاق است اما بیشتر از آن برخی 204 و برخی 219 و برخی 225 برخی 226 و برخی 230 آیه گفتهاند. (البرهان فی علم القرآن ج 1، ص 314)
و اختلاف آن چنان گسترده است که بر اساس شهرهای مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام تعداد آیهها فرق میکند. (اتقان، ج 1، ص 115، نوع 19، ص 88، 89)
بنابراین گرچه شؤون قرآن از اهمّ امور است و نمیتوان خودسرانه در آن دخالت نمود؛ لیکن برخی از شؤون قرآن از آن مقدار اهمیت برخوردار نیست که اظهارنظر در آن راه داشته باشد. در مورد حدود آیههای قرآن آن مقدار که از سیره رسولالله (ص) به صورت قطعی به اثبات برسد و یا روایات و شواهد دیگر آن را تأیید کنند لازم است طبق آن پیروی شود و حق تجدیدنظر نیست. ولی در مواردی که چنین معیارها به اثبات نرسد اظهار نظر بیاشکال است و این دخالت در شؤون توقیفی قرآن نیست زیرا این مسائل به خصوص تعداد آیهها به زمان بعد از رسولالله (ص) مربوط میشود همانند اعرابگذاری، نقطهگذاری، تقسیم قرآن به سیجزء و شصت حزب و امثال این مسائل دخل و تصرف در قرآن به حساب نمیآید.
بنابراین اگر آیاتی احکام خاصی دارند که روایات بر آن دلالت نموده باشد، مانند آیتالکرسی در نماز لیلهالدفن و یا دو آیه: )وَ ذَالنُونَ إذْ ذَهبَ… ( (انبیاء، 87) ؛ )وَ عندَهُ مفاتحُ الغَیبِ… ( (انعام، 59) در نماز غفیله و امثال اینها بر اساس روایات پیروی میشود این آیهها را نمیتوان دخالت نمود. و نیز سیره رسولالله (ص) در وقف بر پایان آیه ثابت شود؛ و یا از سجع آیهها اطمینان بر پایان آنها حاصل شود که پذیرفته میشود و الا اگر این معیارها ثابت نشود، توقیفی بودن این موضوع به اثبات نمیرسد، لذا نمیتوان گفت حدود آیهها قرآن به طور کلی توقیفی است لیکن به لحاظ ایجاد روش یک دست در شؤون قرائت بهتر است از إعمال نظرهای متفاوت پرهیز شود و به همین صورت که اکنون شمارهگذاری شده و در بسیاری از نشرها رعایت شده است نگاشته و منتشر شود.
تعداد قرآنهای مرحله سوم
در تعداد قرآنهایی که عثمان استنساخ نمود اختلاف است. برخی تنها چهار عدد نوشتهاند، که یکی در مدینه و بقیه را به مکه و یمن و بحرین ارسال نمود. (البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 303) برخی تعداد آنها را شش عدد میدانند (وفاءالوفا، ص 670) برخی تعداد آنها را هفت عدد عنوان میکنند که افزون بر آن شهرها به بصره، کوفه، شام، نیز فرستاده شده است. (اتقان، ج 1، ص 189) تاریخی یعقوبی آنها را نه عدد میداند، مصر و جزیره را هم اضافه میکند. (تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 64)
تشخیص وحی
با توجه به مبنای صحیح در تحلیل وحی که ویژگی بالاترین مرتبه علم حضوری را دارد، پاسخ شبهات دیگر نیز که افسانهای بیش نیستند در رابطه با وحی روشن میشود؛ زیرا این شبهها ناشی از عدم تحلیل صحیح وحی میباشد که وحی را در حد اندیشههای حصولی و بشری انسان تنزل دادهاند، آنگاه برخی شبهات را پذیرفتهاند در واقع اساس وحی را زیر سؤال بردهاند! اینان در مورد وحی بگونهای اندیشیدهاند که پیامبر و معارف وحی را همانند سایر آموزههای انسانی پنداشته که تردید در آنها روا میباشد، به طوری که پیامبر (ص) قادر به تشخیص معارف وحی نمیشود سخن فرشته را از سخن شیطان تشخیص نمیدهد! الهامات رحمانی را از القائات شیطانی باز نمیشناسد! پیامبر وقتی به رسالت رسیده است خود باور ندارد و مطمئن نیست که این مقام چه مقامی است و این معارف از کدامین سو بر او متجلی میشود! و افسانههای جعلی و بیپایه را نیز در این راستا نام میبرند از جمله داستان ساختگی ورقه بن نوفل و افسانه غرانین را میتوان یاد کرد.
ترتیب سورههای مکی
ترتیب سورههای مکی به حسب نزول آنها از کتابهای معتبر مانند تاریخ یعقوبی، فهرست ابن ندیم و برهان و … با اختلاف اندکی که دارند به شرح زیر است:
1- علق 2- ن والقلم 3- مزمل 4- مدثر 5- فاتحه 6- تبت 7- تکویر 8- اعلی 9- لیل 10- فجر 11- ضحی12- انشراح 13- عصر 14- عادیات 15- کوثر 16- تکاثر 17- ماعون 18- کافرون 19- فیل20- فلق 21- ناس 22- توحید 23-نجم 24- عبس 25- قدر26- شمس 27- بروج 28- تین 29- قریش 30- قارعه 31- قیامت 32- همزه 33- مرسلات 34- ق 35- بلد 36- طارق 37- قمر 38- ص 39- اعراف 40- جنّ 41- یس 42- فرقان 43- فاطر 44- مریم 45- طه 46- واقعه 47- شعراء 48- نمل 49- قصص50- اسراء 51- 52- 53- یوسف 54- حجر 55- انعام 56- صافات 57- لقمان 58- سبأ 59- زمر60- مؤمن 61- فصلت62- شوری63- زخرف 64- دخان 65- جاثیه 66- احقاف 67- ذاریات 68- غاشیه 69- کهف 70- نحل 71- نوح 72- ابراهیم73- انبیا 74- مؤمنون 75- سجده 76- طور 77- ملک 78- الحاقه 79- معارج 80- نبأ 81- نازعات 82- انفطار 83- انشقاق 84- روم 85- عنکبوت
ترتیب سورههای مدنی
1- مطففین2- بقره 3- انفال 4- آلعمران 5- احزاب 6- ممتحنه 7- نساء 8- زلزال 9- حدید 10- محمد 11- رعد 12- الرحمن 13- انسان 14- طلاق 15- بیّنه 16- حشر 17- نصر 18- نوح 19- حج20- منافقون 21- مجادله 22- حجرات 23- تحریم 24- صف 25- جمعه 26- تغابن 27- فتح 28- توبه 29- مائده
سورهها: 114 سوره میباشند. (البرهان، ج 1، ص 294. تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 352 و 362 فهرست ابن ندیم ص 28 و 29)
البته برخی سورهها اختلافی است که مکی هستند یا مدنی مانند مطففین. لیکن سوره حمد قهراً مکی است گرچه زرکشی میگوید، درباره آن نیز اختلاف است. (البرهان، ج 1، ص 251)
ترتیب آیات
با توجه به ادلهای که دلالت مینماید که قرآن در عهد رسولالله (ص) نگاشته شده است، این مطلب نیز مستدل میشود که نظم آیههای قرن با اشراف حضرت انجام گرفته است. زیرا وقتی قرآن به صورت نوشتار درآید؛ نوشتار نظم کلمه و جملهها را میطلبد، بدون نظم و ترتیب کلمهها و جملهها نوشتار صورت نمیگیرد. اگر قرآن زیر اشراف حضرت نگاشته شده نظم آیههای آن هم به دید حضرت تنظیم شده است. افزون بر این شواهد دیگری نیز مؤید همین نکته است. از جمله این که: «فَکانَ اِذا نَزل علیهِ شیءٌ دَعا بعضَ من کانَ یکتُب فقالَ ضعوُا هذه الآیاتِ فی السْورَهِ الَّتی یْذْکُر فیها کَذا کَذا» (البرهان، ج 1، ص 296)؛ «هرگاه بر حضرت چیزی نازل میشد برخی نویسندگان را میخواست و میفرمود این آیات را در فلان سوره بنگارید».
در جای دیگر عثمان بن عاص نقل میکند: «… قالَ أتانی جِبرئیل فَأمرنی اَن اَضَنعَ هذهِ الآیهَ فی هذا المْوضعِ عن هذهِ السورَهِ )اِنَّ الله یأمْرُ بِالْعدْلِ وَ الإحسانِ وَ ایتاءِ ذِی الْقُربی( (اتقان، ج 1، ص 189)؛ «جبرئیل بر من نازل شد و دستور داد که این آیه را در این مکان از این سوره قرار بدهم».
معلوم میشود جایگاه آیهها به دستور رسولالله (ص) انجام میگرفته است و این همان توقیفی بودن نظم و ترتیب آیهها میباشد، کسی حق جابجایی آیهها قرآن را ندارد. زیرا نظم آیهها در ایجاد سیاق مؤثر است و محتوای سخن را تغییر میدهد مگر در مواردی که پاراگراف مستقل باشد. بنابراین ترتیب آیهها زیر نظر رسول الله (ص) شکل گرفته، و این امری مسلم است، گرچه برخی بزرگان از محققان شیعه در آن تردید نمودهاند. (علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 205. علامه مجلسی در مورد ترتیب آیه تطهیر اظهار تردید میکند و مطالبی را هم به عنوان شاهد ذکر میکند که تنها سخن پایانی وی قابل پذیرش است که ترتیب آیهها به ترتیب نزول نمیباشد. چه بسا آیهای در مورد دیگر نازل شده باشد و رسولالله (ص) بر اساس صلاحدید خویش آن را در بین آیههای دیگر قرار بدهد. (بحار، ج 35، ص 234))
تحلیلهای ناسازگار از وحی
روش صحیح در تحلیل وحی زبان خود وحی است که به برخی آیههای آن اشاره شد در این راستا مبانی و تحلیلهای غلط اظهار شده است که به لحاظ اهمیت موضوع برخی آنها را یادآوری میکنیم.
برخی وحی را نتیجه سیر و سلوک و مکاشفات درونی پیامبر میپندارند که پیامبر در اثر صفای باطنی و اعتدال مزاج قلب و روح او به مرحله شهود و مکاشفه رسیده یعنی خدای سبحان از بیرون با پیامبر سخن نمیکند بلکه چون قلب پیامبر زلال و منوّر میشود از درون مظهر چشم و گوش الهی شده و وحی او همان الهامها و مکاشفات درونی وی میباشد. این دیدگاه را به برخی عرفا و صوفیهای مسلمان نسبت میدهند و البته در عبارات برخی افراد منحرف و در واقع ملحد و توجیحگرِ وحی نیز چنین سخنانی دیده میشود که وحی را خود گوش پیامبر دانسته که از درون برخواسته بر او نازل میشود. شرح کوتاه در این باره در بخش سبکشناسی و روشها همین نوشتار آمده است.
برخی دیگر وحی را نتیجه رشد عقلِ استدلالی و برهان پیامبر پنداشتهاند که در اثر ارتباط با عقل فعال میتواند چنین معارفی را دست پیدا کند، یعنی پیامبر چون فردی سرشار از عقل و ذکاوت است، در اثر رشد عقلانی و ارتباط با عقل فعال معارف را از جانب خدای سبحان دریافت مینماید، از این نوع تحلیل تعبیر بر تدبیر عقلانی مینمایند.
تحلیل سومی نیز وجود دارد که وحی همان بازتاب نبوغ اجتماعی پیامبر است. در حقیقت پیامبر نیز همانند سایر انسانها است لیکن به لحاظ مرتبه بالای از درک و فهم بهتر، میتواند به آموزههایی که حاصل تجربه طولانی زندگی اجتماعی جامعه میباشد که پیامبر به لحاظ ویژگیهای فردی خود بهتر از دیگران به این رتبه نایل شده و بهتر به درک این تجربیات موفق میشود. در واقع میشود. در واقع وحی همان جلوه و بازتاب آموزههای بشری است که در اثر نبوغ پیامبر در عرصه روانشناسی و جامعه شناختی و … در او جلوهگر شده است. در هر صورت این نوع تحلیلها هم در مورد وحی بر چشم میخورد و هم درباره برخی از دستآوردهای آن که برخی گرچه اصل وحی را این چنین تفسیر نمیکنند لیکن در بسیاری از ابعاد نفوذ وحی مانند مسائل سیاسی و حکومتداری چنین میپندارند که وحی در مسائل سیاسی جامعه دخالت ندارد حقوق اساسی و نهادهای سیاسی جامعه را تدبیر عقلانی و تجربیات اجتماعی بشر است و اگر پیامبری در این راستا سخنی دارد به لحاظ تدبیر اجتماعی بشر است و اگر پیامبری در این راستا سخنی دارد به لحاظ تدبیر اجتماعی وی است نه تعلیم الهی و وحی. در هر صورت بیپایگی هر سه دیدگاه از مطالب قبلی روشن شد زیرا که هر سه دیدگاه از مطالب قبلی روشن شد زیرا که هر سه دیدگاه با تفاوتهایی که دارند در این جهت همگون هستند که وحی را برخواسته از درون پیامبر میپندارند حال یا رشد عقلانی یا تجلی عرفانی و یا تجربه انسانی، هر کدام باشد وحی را تابشی از افکار و مکاشفات و اندوختههای بشری میپندارند. و زبان وحی که وحی را الهام از بیرون پیامبر میداند و میگوید پیامبر هیچ نقشی در معارف وحی ندارد و معارف وحی برخواسته از اندیشه و عرفان پیامبر نمیتواند باشد، بلکه یک آگاهی فرادانش بشری است؛ تمام این مسلکها را مردود مینماید. زیرا وحی یک تعلیم قدسی و غیبی است که اصولاً در اختیار و در دسترس بشر نمیباشد و اگر بشر در رشد عقلانی و کشف عرفانی و اندوخته انسانی خویش میلیون سال هم رشد و تعالی پیدا کند، به آموزههای الهی همانند وحی دسترسی پیدا خواهد کرد، که خود تصریح نمود که اگر وحی نباشد تو که پیامبر هستی در بالاترین مرحله تکامل عقلی و عرفانی هستی، هیچگاه به این معارف نمیرسیدی:
)وَعلمک ما لَم تَکُن تَعلَم( (نساء، 113) البته رشد عقلانی و نیز بعد عرفانی پیامبر زمینهساز وحی است. یعنی پیامبر چون از ذکاوت و تقوا در مرحله عصمت برخوردار است، چون مراقب نفس خویش است و چون از لحاظ استعداد و تفکر بالاتر از مرحله انسانها قرار دارد، این زمینه فراهم شده که معارف قدسی را بتواند از عالم ملکوت دریافت کند نه این که اینها باعث میشود که از درون خود بجوشد. بین این دو سخن، فاصله بسیار است و احتمالاً برخی از فلاسفه مسلمان و نیز عرفای پاک و منزه مسلمان نیز منظورشان همین نکته باشد، که اینها نمیخواهند بگویند وحی از درون قلب پیامبر میجوشد یا نتیجه رشد تفکر اوست بلکه رشد فکری و صفای باطنی پیامبر را زمینهساز تجلی وحی میدانند همان که همه متکلمان مسلمان میگویند که از شرایط نبوت عصمت و طهارت و تقوای پیامبر است. در هر صورت سخن از هر کسی باشد، این سه مبنا و نیز مبانی مشابه آن چه در اصل وحی و چه در ابعاد نفوذ وحی بیپایه خواهند بود و هماهنگ با آیههای قرآن وانبوه روایات و آثار عترت (ع) نمیباشد و با تمام این معارف و متون دینی ناسازگار است البته هرکدام از این تحلیلها نارساییهای دیگری نیز دارند، مانند این که در تدبیر عقلانی همانند سایر معلومات حصولی خطا و تردید راه دارد یا مکاشفات عرفانی قابل انتقال به دیگری نسبت دریافتهای شخصی است و امثال این اشکالات؛ به لحاظ این که بیپایگی این تحلیلها آشکار شد، دیگر نیازی به گسترش سخن در این زمینهها دیده نمیشود.