نویسندگان وحی
2 – دلیل دیگری که بر مرحله اول میتوان طرح نمود، وجود نویسندگان وحی است، در عهد رسولالله (ص) با این که هم افراد باسواد اندک بودند و هم لوازمالتحریر دایر نبود؛ لیکن به لحاظ اهتمام رسولالله (ص) به خواندن و نوشتن و نگاشتن قرآن، تعداد زیادی از این نعمت برخوردار شدند و به عنوان «نویسنده وحی» قرآن را نگاشتند، گرچه نویسندگان وحی در یک درجه و رتبه نبودند بلکه برخی از ابتدا همراه حضرت بودند و تمام قرآن را نگاشتند، و برخی مقداری از قرآن را نوشتند و برخی در اواخر بعثت حضرت به جمع آنان پیوستند؛ لیکن وجود افرادی زیادی به عنوان کاتب وحی، دلیل گویایی به موضوع نگاشتن و جمعآوری قرآن و اهتمام فوقالعاده به این شأن از شؤون قرآن میباشد، که افرادی اصولاً به همین عنوان معروف و مشهور شده بودند که اسامی تعدادی از آنها با ذکر منابع تقدیم میشود. ابوعبدالله زنجانی تعداد 43 نفر را به عنوان کاتب وحی مطرح میکند آنگاه بیست و نه نفر را اسم میبرد: 1 – علی بن ابی طالب 2 – ابوبکر ابی قحاطه 3 – عمربن خطاب 4 – سعید بن العاص 5 – ابان بن سعید 6 – خالد بن سعید 7 – زید بن ثابت 8 – زبیر بن عوام 10 – سعد بن ابی وقاص 11 – عامر بن فهمیده 12 – عبدالله بن ارقم 13 – عبدالله بن رواحه 14 – عبدالله بن سعید بن ابی السرح 15 – أبی بن کعب 16 – ثابت بن قیس 17 – حنظله بن الربیع 18 – شر حبیل بن حسنه 19 – علاء بن حضرمی 20 – خالد بن ولید 21 – عمرو بن عاص 22 – مغیره بن شعبه 23 – معیقب بن ابی القاطمه الدوسی 24 – حذیفه بن الیمان 25 – حویطب بن عبد العزی عامری 26 – ابو سفیان 27 – معاویه بن ابوسفیان 28 – یزید بن ابی سفیان. (تاریخ القرآن زنجانی، ص 91) آن گاه یعقوبی افراد دیگری را هم نام میبرد مانند: 29 – معاذ بن جبل 30 – جهیم بن الصلت 31 – الحصین بن نمیری (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 402). ناسخالتواریخ چند نفر دیگر را اضافه میکند: 32 – محمد بن سلمه 33 – عبدالله بن زبیر 34 – ابو ایوب انصاری 35 – برید بن حصیب 36 – ابو سلمه بن عبد الاسد 37 – حاطب بن عمر الاخطل 38 – علاء بن عقبه 39 – عبدالله بن مسعود (ناسخالتواریخ، ج 3، ص 522). آنگاه برخی منابع دیگر اضافه میکند: 40 – عبدالله بن ابی سلول (تاریخالقرآن، رامیار) سیوطی دو نفر دیگر را نیز نام میبرد. «یکی از بین زنان» 41 – ام ورقه 42 – ابو درداء. (اتقان، ج 1، نوع 20) تاریخ جرجی زیدان اضافه میکند: 43 – سعد بن عبید، (تاریخ جرجی زیدان ج 3، ص 85) در التمهید افراد دیگری هم نام برده شده است 44 – ابوموسی اشعری، (التمهید ج 1، ص 96، ص 335) 45 – مقداد بن الاسود، (التمهید ج 1، ص 335 و ص 307) ممکن است اگر به منابع بیشتر مراجعه شود افراد دیگری نیز به لیست اضافه شوند. (مانند: کامل بن اثیر ج 2، ص 313. فهرست ابن ندیم ص 30. بدایه و نهایه ابن اثیر ج 7، ص 339. سیره حلبی ج 3، ص 422. مستدرک حاکم ج 1، ص 231. تاریخ طبری ج 4، ص 1303. مناهل العرفان ج 1، ص 231. تاریخ قرآن رامیار ص 264. حیاتالنبی و سیرته ج 3، ص 279. البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 295).
در بین این افراد شخصی چون ابوسفیان و معاویه و نیز شخصی همانند عبدالله بن ابی سلول نام برده شده است که هیچگونه اعتباری ندارند. همانگونه که همانند علی بن ابی طالب (ع) که از اول ملازم رسولالله (ص) بودند و نیز مانند عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب نیز نام برده است، که تمام قرآن را نگاشته بودند، لیکن فعلاً سخن در اعتبار کاتبان وحی نیست سخن در این است که موضوع نگاشتن قرآن تا چه اندازه از اهمیت برخوردار بوده است که در آن شرایط کمسوادی و تنگناهای فراوان حدود پنجاه نفر به عنوان کاتب وحی ثبت شده، و به دست ما رسیده است.
3 – دلیل دیگری که بر مرحله اول دیدگاه سوم میتوان طرح نمود، کاربرد واژه «کتاب» در قرآن است. در موارد متعدد از قرآن به عنوان کتاب یاد شده است مانند )ذالکَ الْکتابُ لا رَیبَ فیهِ هْدیً للْمُتَّقین( (بقره، 1)؛ «این کتاب که شک بردار نیست رهنمود انسانهای با تقوی است».
)کتابٌ اُحکمتْ آیاتُهُ ثُمَ فُصِّلَتْ منْ لدُن حکیم خَبیرٍ( (هود، 1)؛ «کتابی که آیات آن را احکام بخشیده آنگاه تفکیک و تفصیل حاصل شده است».
و کتاب به چیزی که در خارج نگاشته شده باشد اطلاق میشود. معلوم میشود قرآن در هنگام نزول نوشته میشده است و نگاشتن قرآن نظم آیهها و شکلگیری سورهها را در پی دارد.
4 – نظیر همین بیان را در مورد حدیث شریف ثقلین میتوان طرح کرد زیرا در آن حدیث مبارک رسولالله (ص) از دو یادگار خودش نام برده است یکی به عنوان کتاب الله دیگری به عنوان عترت(ع) لذا به قرآن کتاب اطلاق میشده است و این کاربرد رایج در زبان احادیث نبوی (ص) است. اگر قرآن نگاشته نمیشده است به چه اعتبار به آن کتاب گفته میشده است؟
چند نکته دیگر را به لحاظ این که برخی اشکالها در مورد آنها مطرح است به عنوان تأیید نه به عنوان دلیل، میتوان طرح کرد.
الف: در روایات بسیاری سخن از فضایل سورهها و ثواب قرائت آنها و برخی احکام فقهی آنها میباشد. تعبیراتی که حکم سوره را بیان میکند، یا حکم برخی آیات آنها را عنوان مینماید شاهد بر این است که سورهها نگاشته میشده است نظم و ترتیب خاصی داشتهاند، ابتدا و انتهای آنها مشخص بوده است مانند: «عن الصّادق (ع) قالَ رَسوُل الله (ص) اِنَّ فاتحه الکتابِ وَ آیهَ الْکُرْسی وَ الآتین من آل عمران (شهد الله … وَ قُلِ اللَّهْمَ مالک المْلکِ) معلَقّاتٌ لَیسَ ما بینَهْنَ وَ بینَ الله حجابٌ» (بحار، ج 89، ص 369)؛ «سوره حمد و آیهالکرسی و دو آیه آل عمران آویختههایی هستند (شاید منظور این باشد که حبلالله هستند). که هیچ حجابی بین آنها و خدای سبحان وجود ندارد.
مانند: «یا رَسوُل الله (ص) قَد اَسرَعَ اِلَیکَ الشَّیبُ قالَ شَیبتْنی هود وَ الواقعه وَ المْرسلات وَ عمَ» (نورالثقلین، ج 2، ص 334)؛ «از رسولالله (ص) پرسیدند چگونه زود پیر شدی، فرمودند سورههای هود، واقعه، مرسلات، عم نبأ مرا پیر کرد».
«قال رَسوْل الله (ص) من قَرَأ یس وَ الصّافات یومَ الجْمْعه ثُمّ سأل الله اَعطاهُ سْؤْلَه» (بحار، 89، ص 296)؛ «از رسولالله (ص) نقل شده که هر کس در روز جمعه سوره یس و صافات را بخواند و آنگاه از خدا طلب حاجت کند؛ حاجت او برآورده میشود».
«عن رَسوُل الله (ص) من قَرَأ حم وَ الدّخان فی لَیلَهِ جْمْعهِ اَصْبحَ مغْفوُراً» (همان، ص 300)؛ «هر کس در شب جمعه سوره دخان و حم را بخواند؛ بخشیده میشود».
«من حفظَ عشر آیاتٍ من سوُرهِ کهف عصمَ منَ الدّجال» (صحیح مسلم، ج 1، ص 199)؛ «کسیکه ده آیه از سوره کهف را حفظ کند از شر دجال در امان خواهد بود».
«عنِ النّبی (ص): اِقرَؤُوا الظَهراوَین منَ القُرآن البقَرَهَ وَ سْورَهَ آل عمرانِ» (ظهر اوین از قرآن را بخوانید که منظور سوره بقره و آل عمران میباشد».
این گونه تعبیرات که فراوان هستند شاهد بر این نکته میباشند که سورهها مشخص بوده است، و سورهها در صورتی مشخص میشوند که آیههای آنها با ترتیب خاص کنار هم قرار گیرد و این همان مرحله اول دیدگاه سوم است.
ب: دومین نکته که تأیید همین موضوع است، آیههای تحدی قرآن است که میفرماید: اگر تردید دارید قرآن از جانب خداست مانند آن بیاورید. کاربرد سوره در خود قرآن دلیل بر این است که سورهها به صورت نوشتار بودهاند و در حدود آنها مشخص بوده است که میگوید مثل این سورهها بیاورید.
ج: و نیز اهمیت قرآن که آخرین وحی آسمانی است باید از هرگونه خطر در امان باشد و بدون شک نگاشتن آیهها و تنظیم آن و مطرح شدن قرآن به صورت مکتوب در بین مردم کمک به تحقق این هدف دارد، تا اراده الهی که میخواهد قرآن از هر خطر حفظ شود شکل گیرد: )انّا نحنُ نَزَّلنا الذِّکْرَ وَ انّا لَهُ لَحافظوُن(؛ «ما قرآن را نازل کردیم و آن را از هر خطر مصون نگه میداریم».
اما این که این سه نکته را به عنوان مؤید نه دلیل عنوان نمودیم به لحاظ این است که بر سه مورد اشکالی متوجه است، که استدلال بر آنها را سست میکند و آن اشکال این است که تحقق هیچ کدام از این سه محور با نوشتار قرآن ملازمه ندارد. زیرا مطرح شدن فضایل سورهها و مطرح بودن نام سورهها در فرهنگ و زبان روایات، مبتنی بر این نیست که قرآن به صورت نوشتار درآمده باشد، بلکه به صورت حفظ در سینهها نیز شکل گرفته باشد، این کاربردها صحیح خواهد بود. و همچنین اطلاق سوره در آیههای تحدی ملازمه با نوشتار قرآن ندارد بلکه اگر قرآن در بین مسلمانان و حتی به صورت حفظ آن در سینهها که دهها نفر حافظ قرآن بودند شکل بگیرد هم باز صحیح است که قرآن بگوید یک سوره همانند این سورهها که مردم آنها را حفظ نمودهاند و به طور دقیق حدود آنها را میشناسند بیآورید و همین نکته در مورد مطلب سوم هم مطرح است، اهتمام به قرآن فوقالعاده بوده است و قرآن باید از هر خطر حفظ میشد، و اراده الهی تحقق مییافت، لیکن هیچ کدام اینها متوقف بر مکتوب بودن قرآن نیست بلکه اگر قرآن به صورت محفوظ در سینهها که «جیلاً بعد جیل» و نسل به نسل دست به دست شده است نیز این هدف را تأمین میکند. و اصولاً تواتر قرآن به محفوظ بودن آن در سینههای مسلمانان میباشد. مسلمانان صدر اسلام به لحاظ این که شور و علاقه زاید الوصفی به قرآن داشتند به محض این که سورهای نازل میشد دهها نفر به طور دقیق آن را حفظ میکردند و لو خواندن و نوشتن هم یاد نداشتند. و همین موضوع باعث تواتر قرآن شد که هر کس میخواست دخل و تصرفی در آن صورت بدهد همگان متوجه میشدند. آنچه محور در حفظ و حراست قرآن است، تواتر قرآن به کتابت آن نبود حتی اگر هیچ نویسندهای قرآن را نمینگاشت باز هم تواتر، قرآن از هر گزند مصون بود. زیرا به صورت حفظی سینه به سینه، نسل به نسل منتقل میشد.