سخنی با فخر رازی
فخر رازی در ذیل آیه: )سیْجنَّبْها الْاَتْقی اَلَّذی یْؤْتی ما لَهُ یتَزَکّی( (لیل، 17)؛ «اهل تقوا از آن آتش در امان ماندند، آنکه مالش را جهت تزکیه نفس اعطا میکند».
میگوید آیه در شأن ابوبکر نازل شده است بر اساس این آیه ابوبکر با تقواترین انسان خواهد بود. و بر اساس آیه حجرات که برتری انسان را به فضایل انسانی و تقوا میداند:
)اِنَّ اَکْرَمکُمْ عنْدَ اللهِ اَتْقیکُمْ( (حجرات، 13)؛ «برترین شما باتقواترین شما میباشد».
از مفاد دو آیه میتوان برهان تشکیل داد که ابوبکر برترین انسان است زیرا صفحهای برهان را آیه اول بیان کرد و کبرای آن را آیه حجرات، لذا نتیجه این میشود که ابوبکر برترین انسانهاست (تفسیر کبیر، ج 31، ص 201) بعد از رسولالله (ص) میباشد آنگاه سیوطی نیز این سخن را میپذیرد. (اتقان، ج 1، ص 40) این سخن از جهاتی مخدوش است. زیرا اولاً شأن نزولهایی در مورد آیه گفته شده است گوناگون است (درالمنثور، ج 6، ص 375) و خود اهل سنت مانند زمخشری این موضوع را که شأن نزول آیه ابوبکر باشد نسبت به «قیل» میدهد. (الکشاف، ج 4، ص 764) و شأن نزولهای گوناگون در مورد آیه بیان شده است و عجب از سیوطی است با این که نقلهای متفاوت در شأن نزول آیهها وارد شده، سخن فخر را درست میپذیرد. شأن نزول که بسیاری نقل میکنند درباره صاحب یک درخت خرما که شاخههای آن در منزل همسایه فقیرش کشیده شده بود و فرزندان او را از خوردن خرماهایی که از درخت میریخت به شدت منع میکرد، میباشد، که شخص به نام ابو دحداح با وساطت آن درخت را در برابر چهل درخت خرما خرید و به آن شخص فقیر بخشید. از آن فرد بخیل دنیا طلب به «من بخلَ وَاستَغْنی»؛ «کسیکه بخل ورزید و طلب بینیازی کرد» یاد شده است. از ابو دحداح به عنوان «سیْجنّبْها الأتْقی» یاد شده است. (نورالثقلین، ج 59، درالمنثور، ج 6، ص 375.) با این بیان مقدمه اول برهان فخر مخدوش میشود.
افزون بر این اتقی در آیه افعل تفضیل مطلق نمیتواند باشد. چه شأن نزول آن ابو دحداح باشد و یا آن مورد که فخر رازی آن را پذیرفته است بلکه باید افعل نسبی باشد. زیرا هیچکدام از افراد یاد شده افضلالناس بعد از رسولالله (ص) نمیتوانند باشند، حتی ابوبکر با سابقه آلودگی اعتقادی قبل از اسلام چگونه میتواند حتی نسبت به علیبن ابی طالب (ع) که از اول در خانه توحید چشم به جهان گشود در دامن موحد پرورش یافت و قبل از بلوغ هم به دین اسلام تشرّف یافت؛ افضل باشد. این نکته مقدمه دوم برهان فخر را مخدوش مینماید. در نتیجه برهان ایشان نتیجهای به ارمغان نمیآورد.