افسانه ورقة بن نوفل
خلاصه این داستان که در کتابهای علوم قرآن به خصوص اهل سنت راه پیدا کرده، این است که وقتی اولین تجلی ملکوتی وحی در جبلالنور در غار حرا به رسولالله (ص) آشکار شد، حضرت از بالای کوه پایین آمدند، حالتهایی که به او دست داده بود و سخنانی که میشنید نمیدانست چه کسی با او سخن میگوید و حالت خود را تشخیص نمیداد، وقتی به خانه بازگشت همسرش خدیجه، حال مضطرب و لرزان او را مشاهده کرد و از خصوصیات او پرسید. در نهایت نه حضرت و نه خدیجه نتوانستند موقعیت پیامبر را تشخیص دهند! و چون ورقه بن نوفل یک عالم مسیحی و پسرعموی خدیجه بود، به پیش او رفته و شرح حال حضرت را بازگو نمودند ورقه هم از ویژگیهای او جویا شد که اگر این چنین باشد القاء شیطانی، اگر آن چنان باشد نبوت رحمانی است. آنگاه وقتی قراین و شواهدی که ورقه گفته بود به عنوان نشانههای نبوت در رسولالله (ص) مشاهده شد، مطمئن شدند که به مقام رسالت مبعوث شده است!! (صحیح بخاری، ج 1، ص 3، صحیح مسلم، ج 1، ص 97، سیره ابن هشام، ج 2، ص 73، التمهید، ج 1، ص 78)